فاطمیهی امسال که گذشت، اما خدا بخواهد تا نوبت دیگر که باز مشکی پوشات شویم، پسرت آمده و قبرت را عیان کرده و طومار ظلم برچیده و نقاب مظلومیت و هجران از روی تابناکت کنار زده.
دعا دعا میکنم که زودتر از هر زودِ دیگری، راستین مردی که با تیغ کج آمدنی است بیاید و بکند آن کارِ کارستان را که عالمی مشتاق و منتظر آن است.
فردا؛ وقتی خورشید منورش از مشرقیترین افقِ عالم طلوع کند و “روز” آغاز شود، سینهی رازآلود مدینه، بغض هزار سال فروخوردهی سِرّ حیدری را خواهد گشود… که قبر بی نشان عیان شود!
نگار آمدنیست؛
غمگسار آمدنیست…