بوی شبهای بهار در شهر
فقط از پسِ دیوارهای کاهگِلیِ کوچه پس کوچههای قدیمی میتراود و بس.
گذار شبانه از کوچههای تنگ و تاریک که دلشان تنها به قاعدهی عبور پیادهگان فراخ است و مجالی برای اسباب نقلیهی مدرن نیست و ردی از صدای اگزوز و بوق در آن رسوخ نکرده، نعمتیست مهیا و منحصر و عالی، آمیخته با بوی شببو و یاس و یاسمن که یادت بیاندازد روزگاری نه چندان دور، کوچههای شهر تو آکنده بود از نام درختانی که جلوهی هر گذر و زینت هر نظر بودند؛ توتلی کوچهسی… سُئودلی کوچه… دآلی سُئودلی…
دیدگاهها
فرصتی دست داد به بهانه توزیع گوشت نذری در کوچه پس کوچه های حاشیه شهر ساعاتی گذر کنیم .
امروزه کمتر کوچه های اصلی شهر آثاری از نامشان دارند مثل همان کوچه هایی که نام بردید و سایر کوچه هایی که شاید با نامشان آشنا نباشید
در هر حال بخشی از حواشی شهر همانی است که گفتید و از یک بعد یاد کوچه های دوران کودکیمان افتادم و از بعدی تاسف از وضعیت حاضر
زمینهایی با مساحت زیر ۴۰ متر و ساختمانهایی از آجر خالی و بدون حتی رویه سیمانی .
مهمتر از همه با بازشدن درب خونه ها بچه هایی قد و نیمقد و شیطون که گونه های سرخشون آدمو یاد خیلی از شیطنت های خودش میندازه .
یادم میاد بچه بودیم و والدینم در کوچه (( گوتلار کوچه سی )) پشت مسجد میزا یحیی حدود بیش از ۵۰ سال ساکن بودند ( من خودم تا سی سالگی ).
من ابتدایی بودم و خونهای کوچه هم عینا با توصیف شما گلی و همجوار .
من از پشت بوم خونه خودمون تا ته کوچه و بالغ بر ۱۰۰ تا خونه را از پشت بودمهای گلی بدو طی می کردم و ته کوچه از تیر برق پایین می اومدم و میرفتم مدرسه و برگشتنی هم همان راه اومده را طی می کردم
.
جالب اینکه همه همسایه ها هم مشناختنم و به هیچ عنوان معترضی نداشتم بلکه بعضی مواقع امانتی از این به اون همسایه هم جابجا می کردم ……..
حلا هم ما تغییر کردیم و هم خونه ها و کوچه ها و شهرها اما با یه تفاوت چشمگیر …
ما پیر میشیم و خونه ها و کوچه ها و شهرها جوان می شند و نو
…….
اما یه چیزایی پیر شدنی نیست و ماندگار مثل همین اسمایی که شما گفتید و حتی اگر امروزه آثاری از تناسب اسمی اونا نباشه….
مثل :::::
گوتلار کوچه سی
دره کوچه سی
سیدلر کوچه سی
صابون چی کوچه سی
سووید لر کوچه سی
حاتم خان کوچه سی
و ……….
یادشان به خیر
قرار نبود در غربت ماندگان را هوایی دریار کنی…