ایـــــام

معلمی داشتیم که در مقابل شیطتنهای ما فقط به این بسنده می کرد که به رخمان بکشد: روزگاری نه چندان دور پشت همین میزها و نیمکتها ،شیطنتها را برای ما بیادگار گذاشته و رفته….
ایام خوش آن بود که با دوست بسر شد
باقی همه بی حاصلی و دربدری بود…

دیدگاه‌ها

  1. جلوه

    ممنون که سر زدید
    و زیر سایه درخت خاطرات مردی را دیدم با خاطرات بجامانده
    موفق باشید

  2. مهدی

    از خداوند توفیق می طلبم که بیهوده نگذرانم
    البته اگه غفلت نکنیم

  3. jaki

    صبح جان کجایی؟خیلی منتظر می مونم بهم سر بزنی هنوز مطالب جدیدت رو نخوندم الان می خونم برمیگردم نظر می دم

  4. جکی

    مثل همیشه خوب می نویسی
    اما یه چیزی “سعی کن هیچ وقت عاشق نشی که بعد مجبور باشی واسش راه حل پیدا کنی” یک خرد گرا.

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.