گره‌ گشا

گوشی‌اش را روز آخر روشن کرد. وقتی داشتیم بعد از خواندن “زیارت اربعین” در ازدحام غیرقابل وصف بین‌الحرمین وقتی برمی‌گشتیم کوله پشتی‌هامان را برداریم که بیائیم”کراج نجف” که برگردیم مهران. و یک‌ریز زنگ خورد و هر تماس را جواب داد؛ بی‌خیال رومینگ نجومی‌ای که برایش محاسبه می‌شد.
ماه‌ها بود که کسی برای کار به‌ش زنگ نمی‌زد و حالا کیلومترها دورتر از شهر خودش، درست وسط ازدحام زائران اربعین سیدالشهداء تلفن پشت تلفن و کار پشت کار.
باورش نمی‌شد، گرهش به این زودی به دست امامِ شهید باز شود… .

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.