بچه‌های بالا

سرباز کسی را گویند که سر باختن بلد باشد. سر فدا کردن بداند و سر از دست دادن برای عقیده‌ای که دارد برایش سخت نباشد.
نیمه‌ی شعبان، علاوه بر جشن و سرور و شادیِ میلاد امام موعود، بهانه‌ایست تقویمی که یاد سربازانِ گمنامی بیفتیم که امنیت پایدارمان مدیون مجاهدت‌های خاموش ایشان بوده و هست.
موضوعی که مثل خیلی جهاتِ دیگرِ زندگی این مجاهدان خاموش و گمنام در غربت و غفلت آمد و رفت و کسی تبریک درست و حسابی به ایشان نگفت و کسی یادش نبود بابت همه‌ی سختی‌های شغل پرمخاطره‌ای که دارند، به‌شان خسته نباشید و دست مریزاد و خدا قوت بگوید.
نوشتن از این‌ها سخت است. از بقولِ امروزی‌ها؛ بچه‌های بالا.
از سختی و پیچیدگی‌های خاصی که کارشان دارد. از تقوائی که دارند و با وجود دسترسی‌های گسترده، از مدار مردانگی و تقوا و چشم و دل پاکی بیرون نمی‌روند… . از محدودیتی که بواسطه‌ی شغل‌شان در ارتباط‌ها دارند و تصورش هم برای خیلی‌هامان سخت است… .
از هزار اتفاق ریز و درشتی که دور و برمان می‌گذرد و درز هر کدام از آن‌ها می‌تواند آرامش جامعه را بر هم بزند و “بچه‌های بالا” مثل “صخره‌های سخت”، سپر شده‌اند جلوی امواج سهمگین‌شان تا ما در مرکز جغرافیای بحران، آب توی دل‌مان تکان نخورد… .
الغرض؛ یادروز مردان گمنامی که شبانه روز به جهاد اکبر و اصغر مشغولند را بهانه‌ای بهتر از روز تولد امامِ غائب نمی‌توانست باشد و غربت و گمنامی فصل مشترکیست بین فرمانده و سربازان گمنامش.
و صد البته که اجر مجاهدت‌های خاموش، پیش خدای دانای اسرار محفوظ‌تر است… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.