رانندگان عراقی، تنها جماعتیاند که از قافلهی خیرات و احسانات و ارائهی سرویسهای مجانی به زائران اربعین ابوسجاد، دور ماندهاند.
(ابوسجاد کُنیهی امام حسین است و میدانیم که اعراب، افراد را به اسم فرزند پسر پزرگترشان میخوانند و از این رو، امامِ شهید را به نام ابوعلی یا ابوسجاد میخوانند.)
راننده که میگویم، شامل همهی رانندگان است در سیستم حمل و نقل عراق؛ از شوفر اتوبوس و مینیبوس و ون بگیر تا تاکسی و موتور سهچرخ و گاریهای چوبیای که در شوارع منتهی به حرمها، آنجاها که دیگر ماشین و موتور راه نمیدهند، زائران ناتوان و خسته را سوار میکنند به یکی دو دینار عراقی و هلشان میدهند تا سیطره – ایست بازرسی- دم حرم.
گلهای هم نیست ازشان که چرا از زائر اُجرت میگیرند برای حمل و نقل و مگر اصلا طلبی هست بین زوار و اهالیِ خونگرم عراق؟
و صد البته که تک و توک بینشان پیدا میشود کسی که صلواتی و بقول خودشان “مجاناً” تو را به مقصدت برساند.
و البته که سوخت در عراق دارای نرخ غیر ثابت است و بسته به شهر و پمپ بنزینی که در آن گازوئیل یا بنزین بزنی، قیمت متفاوت و البته در همهجا گرانتر از ایران است و عمدهی اجرتی که میگیرند میرود پای سوختی که در گلوی سیری ناپذیر سیاره -خودرو- میریزند!
الغرض، وقتی امسال چند روز مانده به اربعین، همقدمِ اولین اشعههای خورشید وارد محوطهی دراندشت و سیمخاردارکشی شدهای شدیم در چند صد متریِ عمقِ خاک عراق که عراقیها بهش “کراچ” یا “مبیت السیارات” میگویند تا ماشین گیر بیاوریم برای رفتن به سامرا و کاظمین قبل نجف و کربلا، اولش افتادیم گیر دو جوانکِ با موهائی که شکل تاج خروس اصلاح شده بود که میگفتند رانندهاند و خیلی زود معلوم شد نیستند و دلالند و تا بدره و کوت هم با ما آمدند که مگر حقی از دلالی ببرند که نبردند و رفتند سیِ کارشان و ما ماندیم با ابوهانیه که جوانی هم سن و سال من بود از اهالیِ بغداد و میگفت شیعه است و نبود و در کلِ سی و چند ساعتی که باهم بودیم، نماز به کمرش نزد و از دو چیز در عالم گله داشت؛ زن و دولتِ عراق.
زن را عامل فتنه میدانست و دلیلش داستانی بود منسوب به امیرمومنان که حضرتش در شرح فتنهگریِ زنان روایت کردهاند و از دولت شاکی بود که یک عده دزد – و بقول عراقیها؛ علیبابا – را کرده است متصدی امور و بنزین را گران کردهاند و به تبع آن ماشین گران شده و دم به ساعت یادآور میشد که سِتّین دَفتر دولار -۶۰۰۰ دلار آمریکا- پای ونی که سوارش شدهایم پول داده در راستهی بنگاههای اتوموبیل بَوابهی بغداد.
(عراقیها هر هزار دلار را یک دفتر دلار میگویند)
و کل زندگیش را برایم ریخت روی دایره و گفت که دو زن دارد و یک یچه و در صدد است سومی را هم بگیرد و باز از مکر و شر زنان گفت! و مثل همهی عراقیها زندگیاش خلاصه بود در نوشیدن چایِ عراقی با شکر اضافه و سیگار را با سیگار روشن کردن!
عادت دیگری که قبلِ امسال در عراقیها ندیده بودم، بودن کمک راننده در مسیرهای طولانی بود.
سالهای قبل حتا برایم سوال بود که یک آدم چگونه میتواند چندین و چند ساعت و گاهی یک روز یا بیشتر پشت فرمان بنشیند و خوابش نبرد و ماشین و اجزا و سرنشینها را نبرد تهِ دره.
انگار امسال خستگی را در سیستم عراقیها تعریف و نفوذ داده باشند؛ شاگرد شوفر گرفته بودند برای سیاراتشان و هر دو سه ساعت یکبار جایشان را با هم عوض میکردند.
و این که عراقی جماعت، در ایام اربعین که اوج ترافیکِ مسافر و زائر در کشورشان است و همین یکی دو هفته فرصت را دارند که مالی بیفزایند و دشتی کنند و درهم و دیناری به هم بزنند، اگر مثل ما به چشم درهم و دینار به ایام و زوار نگاه میکردند، اُجرت هتل و کرایهی ماشین و قیمت خورد و خوراک را چند ده برابر میکردند، که نمیکنند و در عین فقرشان، کریمند و کریمانه برخورد میکنند و این همنشینی با مردمی که میتوانند با اربعین، کاسب کارانه برخورد کنند، باید در ما و فرهنگ و باورهای ما اثر کند و مثبت اثر کند.
در ایام اربعین، مَبیت (جای خواب و استراحت) و خورد و خوراک تقریبا بصورت رایگان در اختیار همه است و مختصر مبلغی که زوار هزینه میکنند، برای نقل و انتقال است که آن هم در مقایسه با کرایهی مسیرهای مشابه در کشور خودمان، ناچیزست.
در فقرهی سیستم حمل و نقل در عراق حرف زدن، مثنوی هفتاد من کاغذ میخواهد و من مدام به این فکر میکنم در کشوری که تابلوی راهنمائی و رانندگی در شهر و جاده مفهومی ندارد و پلیسِ راهنمائی، پدیدهی غیرمعمول و نادریست، چقدر باید کار کرد تا مردمش بپذیرند، رانندگی تابع قوانین سرعت و سبقت مجاز و غیرمجاز در جاده است و باید برای تمرد از این قوانین جریمهی مالی و احیانا توقیف اتوموبیل را تحمل کنی و مهمتر از آن، بدانی که باید برای نشستن پشت فرمان، گواهینامه بگیری و راندن خودرو، الکی نیست!