مهدی، آدمِ ماندن نبود.
اهل معامله بود؛ اهل معاملههای کلان.
متاعش را به غیر خدا نفروخت و کارهایش را با خدا معامله کرد و نگذاشت کسی زیاد از این معاملهها خبر داشته باشد.
کسی هم نمیتواند بگوید مهدی را شناخته.
گمنامی انتخابِ درستِ مهدی بود؛ مردی که در «میاندوآب» به دنیا آمد و در دل «آب»های خروشان دجله، حیات جاودانه گرفت تا اجر شهادتش مضاعف شود و سومین مرد خانوادهی باکری باشد که شهید میشود؛ بیآنکه پیکر مطهرش مزاری را به بودنش مفتخر کرده باشد و خاکی میزبانِ جسم افلاکیش باشد… .*
—
*.- بریدهای متنی بلند که به احترامِ روحِ بلندِ معشوقم؛ مسند نشینِ قدس و طائر رضوانِ نعیم، شهیدِ سعید، آقا مِهدی باکری نوشته بودم و سالها قبل در روزنامهی جوان منتشر شد… (متن کامل)