باز در یکی از سیاسیترین بهارهای بعد از انقلاب، وقتی همهی آنها که سرشان به تنشان میارزد مشغول زنده باد و مرده باد پراکنیاند بر له و علیهِ نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و البته شوراهای اسلامیاند و اولویت موقت همهشان، تلاش برای پیروزی و شکستِ هم در معرکهی انتخابات بیست و نهِ اردیبهشت است، سیاُمین چراغِ نمایشگاهِ سالیانهی بینالمللیِ کتاب روشن شد به لطف حیِ لایزال.
نمایشگاهی که ایدهی شکلگیریش در ایام ریاست جمهوری حضرت آقا و البته به گواهیِ شاهدان و مجریان، به پیشنهاد و همت خود ایشان شکل گرفت و از اردیبهشت ۶۶ تا اردیبهشت ۸۵ در محل نمایشگاههای بینالمللی تهران در بزرگراه شهید چمران برپا میشد و از سال بعدش، ۸۶ تا ۹۴ مستاجر مصلای نیمه تکمیل تهران بود و از پارسال بار در محل دائمی و ان شا الله ابدیش؛ شهر آفتاب میاندازد.
تجربهی گردش در بهاریهی کتاب از جنب بزرگراه شهید چمران تا مصلا و تا شهر آفتاب و مقایسهی این محلهای سه گانه، شهر آفتاب را بهترین و دنجترین محلی مینمایاند که نمایشگاهی مثل نمایشگاه کتاب میتواند داشته باشد. دوری از ترافیک بیامان تهران و دسترسیِ آسان و بودن در حاشیه و رسیدن خط مترو به آن و امکانات ترددیِ بسیار و رایگان از ایستگاه مترو تا غرفهها و سازههای استانداردی که بلحاظ تهویه و تردد با ملاحظهی انبوه بازدید کنندگان ساخته و چیده شدهاند، شهر آفتاب را خانهی امنی برای کتاب و کتابخوانان و کتاب دوستان کرده و دیگر از ازدحامات خسته کنندهی لابلای غرفهها خبری نیست و لذت قدم زدن در هوای کتاب و استشمام بوی نوئیِ کاغذ در لابلای غرفهها و دیدار نوشتههای کتابِ شدهی نو از نویسندگان و ناشرانی که دوستشان داری و دیدار تازه کردن با دوستانی که سالهاست بواسطه کتاب باهاشان رفیق شدهای و فقط در بهاریه کتاب میتوانی ببینیشان و یک صبح تا غروب سرک کشیدن به غرفهها و خریدن و تلنبار کردن بیست سی کیلو کتابی که لیستش را از ماهها قبل تنظیم کردهای و خریدن کتابهایی که نه از چاپشان خبر داشتی و نه قصد خریدنشان را و همه و همه فقط و فقط در بهارِ اردیبهشتی کتاب ممکن است؛ هر سال، ده روز از دومین ماهِ بهار. و فقط همین ده روز.
بهار با اردیبهشت به بار مینشیند و یار با بهار و کتاب یار مهربان ماست… . عیشش مدام… .