قبلتر گفته بودم که هتلِ سیزده طبقهای که در آن مستقریم و در المعابده است و نزدیک حرم، سه کاروان از اردبیل دارد و یک کاروان از ارومیه و یک کاروان که ما باشیم و از خوی.
اردبیلیها اولین گروه بازگشتی به ایران بودند و باید بلافاصله و قبل از برقراری مجدد سرویس اتوبوسهای شهری به حرم که تا الان و امروز هم برقرار نشده، میرفتند و اعمال مکهی حجشان را انجام میدادند و برمیگشتند ایران.
که البته عملیات انتقال از منا و رفتنِ بلافاصله به حرم و انجام پنج عمل باقیمانده از مناسک حج تمتع (طواف حج. نماز طواف حج. سعی بین صاف و مروه. طواف نساء و نماز طواف نساء) آنهم در فاصلهی بیست و چهار ساعت و بدون سرویس اتوبوس و با بودن حجاجی که نوعا پیر و فرتوتند، کار حضرت فیل بود و دوستان مدیر کاروانهای اردبیل از پسش به نحو احسن برآمدند. زید توفیقهم!
الغرض، دیشب هر سه کاروان اردبیلی، رفتند. یکیشان بعد از صرف ناهار و دو تای بعدی بعد از خوردن شام آخر.
دیشب، سمت رستوران خانمها بودم. شام هم عبارت بود از سوپ که عربها بهش میگویند شوربا و پوره سیبزمینی با مشتی برنج و تکهای همبرگر و دو تکه لیموی تازه و مقدار متنابهی زیتون سیاه. بیشتر حاج خانمهای اردبیلی برنج و مخلفاتش را نخواستند و جایش دو تا دو تا سوپ برمیداشتند و این خواستهی هماهنگ و دائقه مشترک برایم جالب آمد.
الغرض، از نیمه شب گذشته تا یومنا الخروج در دو هفتهی پیشِ رو، هتل در تسخیر ماست و اینک این مائیم که در اکثریتیم!!! و نه انگار که حج، محل ذبح همین منیتها و تکاثرها و تفاخرهاست… .