از دیروز که با تأئیدات خداوند متعال و در ظل عنایات حضرت صاحب علیهالسلام، موعد پرواز برگشت و زمان فرود طیاره در باند فرودگاه ارومیه معلوم شده، تکاپوی نوئی در جمع پدید آمده. انگار که قبل از این معلومیت، داستان رفتن و دل کندن، افسانه بود و دور بود و دور از خیال. اما از دیروز، قصهی به سر آمدن ایام وصال آغاز شده و دلِ هنوز از اینجا سیر نشده، تنگِ ایام هجران.
و چه مغناطیسی دارد آن مکعبِ نامتساویالاضلاع که پردهای سیاه سراسرش را احاطه کرده و چه شوقی دارند چشمها برای دیدنش و چه اشتیاقی دارند قدمها برای رسیدنش و چه تمنائی دارند دستها برای در بر گرفتنش.
هنوز تا شنبه مکهایم و این چند روزه، آخرین دقائقِ عاشقی. باید از یارِ نادیده سیر، جان بکنیم و دلِ گره خورده به صفوف عاشقانِ طواف کننده را جا بگذاریم اینجا، تا وقتی دیگر و تا آن وقتِ نمیدانم کِی که مگر باز دلِ یار به رحم آید و فرصت دیدار دوباره را صدقه دهد… .