در هوای لطیف بهاری
در تماشای وزش تندباد شدیدی که دیروز و در آخرین روز تعطیلِ نوروز، طوفانی از او برخاست عظیم
در لابلای تماشا و لذت دیدار دوباره جوانهی برگها و شکوفهها بر شاخههای از خواب زمستانی رُسته
به قرینهی تکلیفی که برای ترم آخر یکی دو گروه از دانشجوهای در آستانهی فارغالتحصیلی معین کرده بودم
در بعد از ظهری خلوت و خاموش
یک دورِ تند
گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی را دوره کردم و چسبید.
و این
شد اولین کتابی که در سال نو خواندمش.
—
شما هم بنوشید؛
“طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد؛ یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیّم برآمدن موی پیش. اما در حقیقت یک نشان دارد: بس آنکه در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آنکه در او این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندنش.”