مشق می کنم زندگی را و بی تو بودن دو،سه و هزارباره را بی تو …
مشق می کنم ایام ««یسر»» را بعد روزگاران مه آلوده ی ««عسر»»
گفته بودی ، من نمی دانستم قاعده خداوندگاری را که :
««ان مع العسر یسری»»
مشق می کنم دوستان را و دوستی ها را که در هزارتوی بلای روزگار آخرین ، از رفاقت ژستش را یدک می کشند.
مشق می کنم روزنه های تازه ای را که نمی دانم آنقدر بزرگ شده ام که برایم گشوده ای شان و یا گشوده ای شان که بزرگم کنی …
مشق می کنم چله ی بعد را که قابش ، حریم کبریائی رسول اعظم است و رکن یمانی خانه دوست ….
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به