عملیاتهای بعد از والفجر یک، هیچوقت برای من مهم نبودهاند. اصلا جنگ برای من یکشنبهای که ۲۲ فروردین ۶۲ بود تمام شد. صبحِ روزیکه سه روز از حملهی والفجر یک گذشته بود و دشت سوزان فکه با خونی که از قلب پدرم تراوید، سیراب شد… .
تاریخ و اسم و منطقهی علمیاتهای بعدِ شهادت پدرم هیچوقت برایم جاذبهای نداشتهاند. اصلن جنگ بعد از پدرم در خوزستان و ایلام و کردستان تمام شد و کشید به کوچه پس کوچههای شهرِ بی او و تحمل نبودن و نداشتنش شد یک طرف و من و مادرم شدیم مقابل همهی سختیهای مواجهه و رویاروئی با دنیائی که دیگر سایهی او را نداشت.
بعدِ والفجر یک، چندین و چند والفجر و کربلا و بدر و خیبر آمدند و هی دور و بر من و مادرم پُرتر شد. پر و پیمانترینشان والفجر ۴ بود که رد خون روی برفِ دی افتاد و از باغ خوی چهل و چند گل افتاد زیر پای نهال نوکاشتهی انقلاب. مزار شهیدانمان آبادتر شد. و باز از خون جوانهای وطن لاله دمید. از ماتم سروِ قدشان سروها خمید و در سایهی گل، بلبل از این غصه خزید و گل نیز چو من در غمشان جامه درید… .
امروز سی و دومین سالگرد عملیات کربلای چهار است. عملیات غواصها. عملیات شهیدان آب؛ سو قوربانلاری… .
روحشان تا ابد مهمان کرم امام شهیدی که بر لبِ دریا، لب تشنه شهید شد.