تحریرات

داشتم به این فکر می‌کردم که قدیم – مثلا صد سال پیش- و چرا اصلا صد سال پیش، همین بیست سی سال قبل، ابزار نوشتن چیزی به غیر کاغذ و قلم نبود. حرفه‌ای هایش، در نهایت لاکچریّت و اشرافی‌گری، یک ماشین تحریر داشتند به وزن ده بیست کیلو و تماما فولادی! که نوشتن با آن خیلی خیلی سخت‌تر از قلم سُراندن روی کاغذ بود و با ماشین تحریر نوشتن، مهارتی بود و دیپلمِ مخصوص و گواهیِ مخصوص‌تری داشت که هر کسی نداشتش و مثلا یکی از آن خاصان عالَم که بلد بود با ماشین تحریر بنویسد، پدرم بود که دوره‌اش را رفته بود و گواهیِ مُهر و امضا شده‌اش موجود است.

و یادش بخیر آموزشگاه ماشین نویسی سعادت در طبقه فوقانی آن ساختمان قدیمی نزدیک میدان مرکزی شهر و جلوی مسجد مطلب خان که مشتاقان ماشین نویسی را به گواهی معتبر آموزش می‌داد. و سال‌هاست عِلم و مهارتی که می‌آموخت و شغلی که از آن نان می‌خورد، منسوخ شده و حالا آموزشگاهش شده دفتر ثبت اسناد رسمیِ شماره‌ی نمی‌دانم چند.

و ماشین تحریر آن سان به تاریخ پیوسته که تیتر اتفاقات و وقایع و تواریخِ سریالی تاریخی مثل معمای شاه را با صدا و تصویر ماشین تحریر نوشته و نشان می‌دادند.

و البته این ضروری است که بگویم لزوما هر کسی که ماشین نویسی می‌دانست، ماشین تحریر نداشت و آن ابزاری بود خاص که نه همه‌ی ادارات بلکه بعضِ دوائر دولتی از آن برخوردار بودند و نوشتن با آن صدای شق و ترق و شترقی راه می‌اندخت آن سرش ناپیدا و نوستالوژیک و ما آخرین نسلی بودیم که گذراندن دوره‌ی تایپ با ماشین تحریرهای فولادیِ بی‌روح، یکی از آپشن‌های اوقات فراغت تابستان‌مان بود.

و چرا بی‌روح و چرا غیرمنعطف چون که امکان حتا یک خطا و چشم پوشی از آن را به تو نمی‌داد و کافی بود یک کلمه را اشتباه بنویسی تا مجبور شوی صفحه را از نو بنویسی! و فرود آمدن انگشت روی حرفِ اشتباه همان و از نو نوشتن همان.

یادش بخیر آن سال‌ها مسابقه تندنویسی با ماشین تحریر هم داشتیم و متن‌های سخت و کلمات قلمبه و سلمبه می‌دادند که مچ بیاندازند تایپیست‌ها باهم که سرعت و حدت کدام‌شان بیش‌تر است و ده انگشتِ دو دست هر کدام موضع و محل استقرار خودش را داشت و باید بعد این‌که جای حروف روی ردیف‌های ماشین را حفظ می‌کردی، بلد می‌بودی کدام حرف به کدام یک از ده انگشتت نزدیک‌تر است و همان را استفاده می‌کردی و این داستانی بود برای خودش.

اگر آن‌روزها، از حرفه‌ای نویس‌ها – و نه تایپیست‌ها- آن‌ها که برای روزنامه می‌نوشتند یا نویسنده کتاب و رمان بودند می‌پرسیدی توصیه‌ات به منِ نوقلم چیست بلاشک می‌گفت «هر چیزی را که می‌نویسی با ماشین تحریر بنویس!» که یاد بگیری صلابت کلمات و جملاتت بیش‌تر باشد و آن‌قدر مهارت داشته باشی که یک جمله را یک‌بار بسازی و بنویسی؛ بس که ماشین تحریر خشک و غیرمنعطف بود و هیچ رحم و مروتی و چشم پوشی‌ای در نگرفتن و جرح و تعدیل غلط‌های املائی و انشائی نداشت.

مادربزرگم دعای خیری دارد برای هرکسی که دوست‌ترش داشته باشد. می‌گوید: «خدا؛ کار سختت را آسان کند!» و لابد دعای ایشان – که خدا سایه‌اش را بحق شهیدی که داده، مستدام بدارد- در حق همه درگیر شده که امروز هر کدام‌مان یکی یک ماشین تایپِ حرف گوش کن و باهوش و خطاپوش و پوزش پذیر با قابلیت حمل! و نقل آسان آن‌هم در نزدیک‌ترین نقطه‌ی ممکن‌مان داریم! با انواع امکانات قلمی و ویرایشی و گرافیکی که می‌تواند هم‌زمان با نوشتن، نشر میلیونی هم بدهد نوشته‌ها را و به اطراف و اکناف مُلک و مملکت و قاره و جهان! برساند.

و نمی‌دانم چرا ما که این‌همه داریم و این‌همه دارائیم و نوشتن این‌همه روان و راحت شده، چرا نمی‌نویسیم و چرا کم می‌نویسیم و چرا خوب نمی‌نویسیم؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.