پس بشتابید به ذکر خدا

خیلی اعمال و مستحبات و موکدات داشتیم در رساله و مفاتیح و کتاب‌های دینی که ۵۰ سال قبل کسی از عوامِ مردم اسمش را هم نشنیده بود، چه برسد به عمل کردنش. مثل مثلا اعتکاف. مثل جهاد. مثل صدقه دادن و مثل خیلی چیزهای دیگر از این دست و مثل نماز اعیاد فطر و قربان و مثل نماز جمعه.

انقلاب که شد، خیلی از احکام معطل مانده در رساله‌ها و کتب مذهبی، رونق گرفت. مردم جهاد کردند به ساختن مملکت. دست به جیب شدند و صدقه دادند که جیب فقیر خالیِ خالی نماند. مساجد را رونق دادند و اسم اعتکاف پیچید بین مردم و روز عید که شد، غسل کرده و لباسِ نو تن کرده رفتند نماز عید خواندند و جمعه که شد، صف‌های نماز جمعه را بستند. و حدیث شنیدند از پیغمبر که فرمود: «نماز جمعه حج فقراست.» و شد که به آیات سوره‌ی جمعه که می‌فرمود «اگر شنیدید که منادی ندای اذان نماز جمعه را داد، از خرید و فروش دست بردارید و به سوی ذکر خدا بشتابید…» عمل کنند.

نماز جمعه، مال جمع ِمردم بود و مساجد شهر جا برای آن‌همه مردم نداشت و سال‌های اول، نماز را در یکی از پارک‌های بزرگ شهر که آب برای وضو داشت و جا برای نماز، برپا شد و کم‌کم سوله و سقف ساخته شد برای نماز روز جمعه و این وسط، در بلبشوی نفاق در روزهای داغ سال ۶۰ و به فاصله‌ی کم، منافقین انتقام جمعِ جمعه را از امامان جمعه گرفتند و چهار امام جمعه در محراب شهید شدند. آیت‌الله مدنی، آیت‌الله قاضی طباطبائی، آیت‌الله دستغیب شیرازی و آیت‌الله اشرفی اصفهانی. گدازه‌ی آتش دل تاریک منافقین به این چهار خونِ به ناحق ریخته سرد نشد و یک نوبت دیگر هم بمب را در فرش زیرپای نمازگزاران گذاشتند در نمازجمعه‌ی تهران و وقتی آیت‌الله خامنه‌ای با کلماتِ خطبه‌ی آتشینش بر سر و صورت شیطان شلاق می‌کوفت، فرش را منفجر کردند تا نماز جمعه که از عنایات خاص خدا به انقلاب اسلامی بود، به خون شهیدان با وضو نشسته در صف‌های نماز، مطهر گردد.

الغرض، قریب به چهل سال است رسم نیکوی نماز جمعه در شهرهای ایران دائر شده و امامان هر جمعه خود را و اهل جمعه را به تقوی و ورع و صراط مستقیم دعوت می‌کنند. نمازجمعه‌هائی که تریبون انقلاب اسلامی هستند و شرکت در آن سفارش اکید مندرج در وصیت نامه بسیاری از شهیدان و باید حرف انقلاب و مردم انقلابی از حلقوم آن بیرون آید و در این چهل ساله هزار فراز و نشیب داشته و خیلی‌ها به سکان امامتش آمده‌اند و خیلی‌ها در صفوف جماعتش نشسته‌اند. و رفته‌اند آن‌ها که رفته‌اند و با انقلاب مانده‌اند آن‌ها که مانده‌اند!

و کاش منافقین بهانه نمی‌دادند به دست دوستان حفاظتی که نرده حائل کنند بین مردم و مسئولان و کاش نمازجمعه یک درب داشت امام و ماموم و مسئول و رئیس و مرئوس همه از یک درب می‌آمدند و می‌رفتند و کاش وقتی تهدیدات امنیتی زائل شدند، نرده‌ها هم زدوده می‌شدند و کاش و کاش و کاش… .

انقلاب‌مان چهل ساله شده است. شکر خدا که چهل سال، بار این امانت سخت و سنگین را توانسته‌ایم بکشیم و علم بر زمین نگذاشته‌ایم. شکر خدا که رهبری داریم که به وقتش برای‌مان خطبه‌ی جمعه بخواند و با کلماتش بر تر و خشکِ جبهه استکبار سیلی سخت بزند. شکر خدا که در چهل سالگی داریم پوست می‌اندازیم. شکر خدا که رهبرمان امید به جوانان دارد و تا جائی که بتواند و جا داشته باشد، جوان به میدان می‌آورد. حتا در منبر جمعه که این طور جا افتاده که جای پیران و ریش سفیدان قوم است.

الغرض اتفاق نوئی در نماز جمعه تهران افتاد و خیلی از دوستان هم‌فکر مرا که سال‌ها بود حسرت رفتن به نمازجمعه تهران داشتند را به صفوف جمعه برگرداند. اگرچه امام جمعه جدید تهرانی‌ها چندان هم جوان نیست، اما انرژیِ جدیدی به جامعه‌ی مذهبی تهران تزریق کرده و بخشی از نرده‌های حفاظتی – که در نبود تهدیدات امنیتی تبدیل به نرده‌های تشریفاتی و رتبه دهی شده بود – را برچیده و ان‌شاءالله به همین منوال و بیاری همین جوان‌ها خون تازه در پیکر انقلاب بدود و هی سخن تازه بگوئیم تا دو جهان تازه شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.