همه دارند از چهل سالگی انقلاب میگویند. این “همه” که میگویم “عام” نیست. “همه” شامل رسانههای رسمیِ جمهوری اسلامی است و بچههای مدافع و معتقد به “گفتمان انقلاب اسلامی”.
این که رسانههای کشوری به جشنهای ملی و رویدادهای سیاسی، اجتماعی مربوط به نظام حاکم بپردازند چیزی طبیعی است و اصلا بخاطر آن است که رسانهاند و رسانهاند که به آن دست از مسائل بپردازند. و اینکه بچههای انقلابی به موضوع چهل سالگی میپردازند هم، برآمده از اندیشهایست که به آن قائلند و طبیعی است آدمی که فکر میکند و برمبنای فکرش عمل میکند، پای عقیدهاش بایستد و آنرا بسط دهد و تبلیغ و ترویج کند.
موضوع سخن اگر چه مربوط به چهل سالگی انقلاب است اما میخواهم به قرائتی دیگر، جشننامهی چهلمین سالگرد را بخوانم.
در این چهل سال، چه بر سر انقلاب و انقلابیها آمده بماند. چه کسانی سوار قطار انقلاب بودند و تابِ ماندن نیاوردند و خود را به هلاکتِ افتادن و جا ماندن از همراهی امام و انقلاب افکندهاند هم بماند. حتا بماند که در عوض ریزشهائی که الان هم حسرتِ همراه نماندنشان را میخوریم، رویشهائی داشتهایم که هزار برگ به شاخههای در هم تنیدهی تنومندِ درختِ استوار و چهل ساله انقلاب افزودهاند.
روی سخنم با خودم و آنهائی است که قائلند گفتمان انقلاب زنده و جاری و امیدبخش و دارای افق روشن است. انقلاب، امام، مکتبی که خون پایش دادهایم و میدهیم، با شعار و بنر و تیزر تلویزیونی و میزگرد و جشن و هلهله و پایکوبی و ریسهکشی سر پا نمیماند. باید! هر کسی به هر قدری که قوهاش میرسد، انقلاب و روایتش را ثبت کند و برای تاریخ نگه دارد؛ هر کس. به هر قدر از قوه و هر قدر که بلد است و میتواند.