سفارش‌ها

در این هفت هشت ترمی که هم‌کلاس دانشجویان ترم‌های آخر مدیریت دولتی شده‌ام و با هم روش تحقیق و سازماندهی و تاریخ عقاید سیاسی و چه و چه و چه می‌خوانیم، روی دیگری از لایه‌ی در حال تشکیل اجتماع را لمس کرده‌ام.

دانشجویانی که امسال به پستم خورده‌اند، متولدین سال هفتاد و نه بودند. یعنی دقیقا آن سالی که من دانشگاه رفتم. و این یعنی دارم کم‌کم از جمع جوان‌ها به اجتماع عظیم میان‌سال‌ها کوچانده‌ی بالاجبار می‌شوم.

ملالی هم نیست جز دوری از ایام جوانی که یادش بخیر و باید کار نصفه و نیمه مانده‌ی نوشتن یادداشت‌های ایام دانشجوئی را که یکی دو سال قبل به صرافت ثبت و ضبط‌شان افتادم و هفت هشت صفحه نوشته و ننوشته رهایش کردم را به انجام و سرانجام برسانم که «نَفَس‌های انسان گام‌های او به سوی مرگند» و این قافله‌ی عمر با شتابِ شدیدی که دارد، عجب می‌گذرد!

الغرض، از دانشگاهی که ما با هزار زحمت و گیر و گرفت و نذر و نیاز واردش شدیم و چه رنج‌ها که کشیدیم تا واحدهامان پاس شود و چه نقشه‌ها کشیدیم که مشروطه و مشروطیت تکرارمان نشود و چه دوز و کلک‌ها سوار کردیم که واحدهایمان طوری قطار شوند که عدد ترم‌هایمان دو رقمی نشوند و استاد در حکم بتی بود متحرک که کلامش نافذ و نگاهش موثر بود و از راه رفتنش زمین و زمان می‌لرزید، فقط ساختمان‌هایش باقی مانده‌اند و روابط داخل آن ساختمان‌های پیرسال، به کل عوض شده‌اند و امروز صید در پی صیاد است و دیوار در حالِ چیدنِ بنّا و استاد در پی دانش‌جو.

ترمی نیست که به ته نرسد و بارانِ تماس و پیامک و تلگرام و توصیه‌ی دوست و آشنا و رفیق نازل نشود که فلانی را زیرسیبیلی رد کن و بی‌خیالِ ارائه‌ی پروژه‌ی بهمانی شو و اصلا مگر استخدام دولتی داریم و این مدرک که دانشگاه می‌خواهد به زید بدهد به دردی هم می‌خورد که مته را از روی خشخاش برنمی‌داری و عَمْر کارمندِ در حال بازنشستگی است و فیلش دیر هوای هندوستان کرده و مدرک را برای ارتقای گروه اداریش می‌خواهد و بعد سی سال کارمندی، می‌خواهد چکار که یاد بگیرد شیوه درست رسم‌الخط چگونه است که تازه پروژه هم ارائه کند و بَکْر مادرش مریض احوال است و دانشگاه می‌آید که حال و هوایش عوض شود و شما سخت نگیر به‍ش و این‌ها همه در حالیست که آدمی به شوخ طبعی و بذله پرانی من، سخت‌گیری‌هایش را کرده و آردش را بیخته و الکش را آویخته و فی‌الحال در دورانِ خوشِ روان‌سازی روابط است و همه‌ی توصیه‌ها و واسطه‌ها می‌خواهند که دانشجوی فرهیخته‌ی عزیزی که زحمت آمدن به کلاس و امتحان میان‌ترم را به خود نداده، نمره‌ی کامل بگیرد و اتوی بیست‌های کارنامه‌اش به هم نخورد!

روابط اجتماعیِ ایرانِ ما دارد متحول می‌شود و جایگاه‌ها و توقع‌ها و انتظارها دارند جا به جا می‌شوند. کار به درست و غلطش ندارم. یعنی سوادم آن قدر قد نمی‌دهد که بلد باشم نظر مفیدِ فایده بدهم و چاره کنم دردی را که همه‌ی ابعادش را نمی‌شناسم. از درد حرف زدن آسان و درمانِ درستش سخت‌ترین کار عالم است… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.