بیشتر از برعنداز و منافق و لندن نشین و ضدانقلاب و عمامه انگلیسی به سر و نق زنِ داخلی و سرمایههای وطنیِ اسرائیل، از دست دوستان داخل دایره انقلابی حرص میخورم که در عین اخلاص و دوستی و مودت با انقلاب، کارشان تولید و تحویل سوژه به خناسانی است که در خط اول اسم بردم.
کسی هم نیست این دوستان مخلص انقلابیِ آرمانخواه را که روی سرِ ما جا دارند و ریش سفید ما هستند و بزرگی و سابقهشان در مبارزه و انقلاب و جنگ و بعدِ جنگ بر کسی پوشیده نیست را سقلمهای بزند که «داداج! داری اشتباه میزنی!!!»
قضا را این دست دوستان که بر مصدر برخی امور رئیس و صاحب رای و نظرند و رسانههای معاند قفل کردهاند روی حرکت و سکون و فعل و امر و نگاهشان و کافیست کمی بلغزد قلم و فعل و اَبرویشان تا از کاهِ غفلتی که کردهاند، کوه درست کنند خناسان.
آخر برادر من! سیدِ پیرسالِ عزیز. امام جمعهی محترم مشهد که بارها پشت سرت نماز خواندهام؛ بازسازی نماد بیعت همافرها در روز نیروی هوائی در سالن دیدارهایت دیگر چه صیغهای بود؟
این را کجای دلمان بگذاریم که میگویند «اینها دارند رسما اعلام جدائی میکنند از جمهوری اسلامی و این دیدار یک گام دیگر است برای اعلام استقلال عمارت خراسان!»
نکن برادر من! نکن بزرگوار!
سالهاست که هر از گاهی مثالهائی از این دست حاشیه سازیها بروز میکند و کلی انرژی و آبرو از خیمه انقلاب و انقلابیها میبرد و جمعی مجبور میشوند آسمان را به ریسمان ببندند که مگر آبِ رفته به جوی باز آید و مساله را ماستمالی کنند.
و هنوز این سوالم را جواب نیافتهام که چرا «خناسان و برعندازان و منافقان به دور باطلی که دورش حلقه زدهاند متراکم و متحدند و حواسشان جمع است که سوتی ندهند و ما در حقی داریم و مثل روز روشن است، متفرق و باری به هر جهتیم؟»