چرا تمام نمی شوند این روزهای سرد و بی روح
چرا اینهمه دوری می گزینی ،یارا…
انگار اصلا قرار نیست سوت پایان وقت اضافه این روزها و سالها زده شود …
به حساب نا تراز من،دو سالی می گذرد از آغاز دقیقه نود بازی دو سر باخت من و دنیا.
سالهاست به این فکر می کنم که به چه عیاری می شود همه کارت را با دنیا بیست و سه چهار ساله ‹تمام!› کنی؟؟! و پر بکشی.
دلم هوایت را کرده… باز!
تنگ است سینه خسته ام از تنفس در هوای بی تو سردار!!!
کفتر جلد گنبد دوار تو حالا حالا ها از چرخ و رقص بر فراز بام تو که خسته نمی شود.
اصلا
بچرخان … تا بچرخیم.
می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام
بیخود شده از خویشم و از گردش ایام …
یا علی…
دیدگاهها
سلام بردرم به وبلاگ من سر زده بودین متاسفانه اونجا نمی نویسم به این یکی وبم سر بزنید بله من اهل خوی هستم .
خدای علی پناهتان
چشم براه تان هستم.
لینکت رو از وبلاگم حذف کردم
جالبه بیش از یک هفته از پیغام من در تارنمای شما می گذرد و دریغ از یک پیغام ساده …
اما به محض اینکه می گویم لینکتان را حذف کردم ( این اتفاق نه چندان مهم ) شما را به گذاشتن یک پیام نه خطی در وبلاگ وا می دارد…
العاقل به الاشاره…
والا ما که سوادمان تا این حدود کشش ندارد ولی تا جایی که میدونم نوشته قشنگی در وصف (به تعبیر من) امام زمان نوشتید.