من واقعا نمیدانم سیل که گلستان و شیراز و چند نقطهی دیگرِ کشور را گرفت بخاطر زمینخواری حضرات و تبدیل مسیلها به سکونتگاه و ویلا و فلان بود یا نه بلائی بود ناغافل که بر سر مردم بارید.
سواد و تخصص لازم را هم برای اظهار نظر در مورد لزوم سدسازی و یا اینکه چون اینهمه سد ساختهایم مسیلها پر شدهاند و سد ساختن بد است یا نه و خیانت است یا خیر را هم ندارم.
اما تجربهی کار در محیطهائی که خدمات مستقیم به مردم میدهند و با روزمرهی مردم و با مردمِ کف کوچه و خیابان سر و کار دارند به من آموخته که؛ وقتی اتفاقی –مترقبه یا غیرمترقبه- میافتد و مردم به مشقتی گرفتار میشوند، کسی و چشمی دنبال مقصر نیست و نیاز اولیه و ثانویه و ثالثیهی مردم حضور کسی است که رشتهی امور در دست اوست. این آدم میتواند شهردار باشد، معتمد محل باشد، فرماندار و استاندار باشد و یا حتا فرمانده سپاه.
دل مردم به همین که ببینند کسی که عنوانی رسمی دارد و سری توی سرها، حین بلا و مصیبت ایستاده کنارشان، گرم میشود و نق نمیزنند و آستین بالا میزنند که هر کس از یک گوشهی کار را میگیرد و خودشان مصیبت را جمع و رفع و رتق و فتق میکنند و نمیگذارند چین و شکن به تریج قبای حضرتِ سیدالرئیس بیفتد حتا! و اصلن بحران و بلای بوجود آمده تبدیل میشود به سرمایهی اجتماعی و عامل انسجام مردم و چه و چه و چه… .
الغرض، مسافرت رفتن در ایام تعطیلی عید حق همه هست. اما کسی که در مقیاسی استانی یا کشوری مسئولیتی را میپذیرد یا برای به دست آوردنش به هزار کس رو میزد و هزار جور لابی میکند و زیرآب هزار نفر را میزند و هزار دروغ و دونگ راست میکند که به آن میز رویائی و قدرتِ ماورائیِ متصل به آن برسد، اگر کمی منصف باشد، باید بخاطر حفظ و گارانتیِ آن قدرت که برای به چنگ آوردنش زیر و زبر عالم را به هم زده، بعضی اسباب رفاه را محدود کند و ریا را اگر احیانن ندارد، به سیاههی اعمالش اضافه کند و شده حتا در ظاهر، همرنگ مصیبتی شود که رعایای تحت فرمانش به آن گرفتار آمدهاند. راه دوری هم نمیرود!