اینها مکالمات دو نفر از کسانی است که روز جمعهی گذشته، در حاشیه جلسه اول آموزش کاروان حج نشسته بودند در صف انتظار معاینه پزشکی. یکی از دو نفر همراه مادرِ پیرسالش آمده بود که مادر را در معاینه همراهی کند و آن دیگری زائرمان بود و قرار بود خودش معاینه شود.
+انشاءالله خودت هم عازمی؟
-نه. مادرم عازم است. من میترسم بروم حج!
+میترسی؟ از چیِ حج میترسی؟ حج کردن که ترس ندارد؟
-میترسم که نتوانم نگهش دارم. حاجی باید حواسش به خیلی چیزها باشد. باید مراقب دهنش باشد. باید زود از کوره در نرود. باید فحش و ناسزا را از کلماتش حذف کند. باید اخلاقش اصلاح شود. باید آدم شود! باید عطری که خدا در طواف بهش میزند را نگه دارد. الکی که نیست. بروی و حاجی شوی و نتوانی نگهش داری. وقتی قرارست بروی و برگردی و همانی باشی که قبلش بودی؛ چه کاری است. نروی سنگینتری خب! من که با خودم تعارف ندارم؛ اخلاقم تند است. حریف زبانم نیستم و فحش و فضیحت زیاد از دهنم در میرود. غیبت میکنم… .
+خب اینها که شمردی درست. من هم با تو همعقیدهام. آدمی که میرود حج، باید بلد باشد عطر حجش را نگه دارد. باید غیبت نکند. باید دهنش چفت و بست داشته باشد که فحش و لیچار ازش نزند بیرون. باید خشمش را کنترل کند. باید… .
اما نگاه دیگری هم دارم. اولش اینکه: خیلیها مثل تو فکر نمیکنند. یعنی هنوز باورشان نشده که نباید غیبت کرد و دشنام داد و زود از کوره در رفت. اینکه شما به این باور رسیدهای یعنی چند-هیچ از رفقا جلوتری.
دومش اینکه: خدائی که دندان میدهد، نان هم میدهد. یعنی خدائی که توی دلت میاندازد بعضی خلقیاتت بد است، بلد است و میتواند و میخواهد کمکت کند خودت را اصلاح کنی. یعنی دستش برای اصلاحت دراز شده و تو باید حواست به این باشد که دست خدا را رد نکنی و نگذاری توی هوا بماند!
و سومش هم اینکه؛ هیچ چیزی یکهوئی اتفاق نمیافتد. بدیهای بنیآدم به تدریج وجودش را میگیرند و باید به تدریج پاکشان کنی. مثالش هم ماشینی است که با سرعت ۱۵۰ تا دارد میرود. یکهو نه میشود نگهش داشت و نه میشود که مسیرش را عوض کنی. باید معکوس بکشی و بکشی و بکشی تا سرعتت گرفته شود و وقتی خواستی بپیچی چپ نکنی!
و من که نشسته بودم به نوشتن اسم زوار در لیست معاینهی پزشک و مثلا سرم گرم کار خودم بود و داخل حرفشان نبودم، از استدلالاتی که شنیدم به قدر ده جلسه اخلاق، ذوق کردم و توی دلم سجده شکر که؛ امسال همسفر و همسفره اهل معنا و دل شدهام در حج ۹۸٫ والحمدلله علی کل حال.