دیشب بعدِ هرگز گفتیم حالا که تا مکه آمدهایم و بیتِ الاهی در ۵ کیلومتریمان است و اتوبوسهای نقل زوار به حرم مجددا راه افتادهاند و سرمان کمی خلوتتر از روز و شبهای دیگرست، یک تُکِ پا برویم حرم.
و این آرزوی محالی بود که یکهو برآورده شده بود و باید به هر طور که میشد و جا داشت و ممکن بود شکر این فرصت طلائی چند ساعته که معجزه وار خالی مانده بود و کار غیرمترقبهای پیش نیامده بود، را به جا میآوردیم و شکرش به رفتنِ حرم بود. نونوار و مشتاق و عطرزده و مو شانه کرده و خوشحال، آمدیم پائین و منتظرالاتوبوس که بیاید و برویم حرم.
اتوبوسها امسال ۳۶ ساعت زودتر از موعد هرسالهشان بعد از اعمال عرفات و منی راه افتادهاند و برای همین تق و لق میآمدند و حوصلهی ماندن و شوق رسیدن به چشم سیاه خدا روی زمین من و حاج جواد را وا داشت که از اتوبوس هتلِ بغلی که برای زوار ترک است و مُهر وزارت دیانت ترکیه را دارد و تا به امروز از آن استفاده نکرده بودیم استفاده کنیم.
قبل سوار شدن اجازه خواستیم از راننده و پرسیدم که جمرات میروی؟ که گفت یکراست میروم حرم و بخت از این نیکوتر؟ اتوبوسهای ایرانی اول میبردندت ایستگاه جمرات و از آنجا باید خط عوض میکردی برای حرم و حالا سوار اتوبوس همسایه غربی، قرار بود تا خود حرم برویم! بیهیچ چ و چانهای!!!
چه خیالی! و مگر به همین سادگی و راحتی بود؟ عربِ مصریِ راننده اتوبوس انداخت از شارع مسجدالحرام و آنقدر دور خودش چرخید و چرخید که سر از محله الششه درآورد و آخر سر از مسیر معابده و مسجد جن آمد در دورترین نقطه ممکن در ایستگاه غزه نگه داشت که پیاده شویم. و اینها که در یک خط نوشتم را فکر نکن به همین سادگی اتفاق افتاد و مسیری را که اگر پیاده میرفتیم کم از ۲۰ دقیقه طولش بود را در پاچه ما کرد به حساب یک ساعت و نیم و فکر کن در این یک و نیم ساعت مدام گاز و ترمز بخورد ماشین و برای هر ترمز یک سقلمه از ماشین بخوری و همه این ساعت و نصفی را سرپا بایستی و چرت فشار بیاورد به فروانداختن پلکها و تو مدام در ذهنت شکر بخوری از عجلهای که کردهای برای منتظر نماندن برای اتوبوس و مگر راهبندان تمامی داشت؟
و فهمیدم دو تکه کردن مسیر اگرچه خط عوض کردن و سوار و پیاده شدن دارد و شاید در ظاهر سختِ حاجی باشد، اما طراحی حمل و نقل دوستان ایرانی به مراتب بهتر و پربازدهتر از طراحی ترکهاست و یکنوبت دیگر به این نتیجه رسیدم که مرغ همسایه حتا اگر یکراست برود حرم و خط عوض نکند، غاز نیست که نیست! و بقول شاعر علیهالسلام که خوش فرمود: «مرگا به من که با پَرِ طاووسِ عالمی/ یک موی گربهی وطنم را عوض کنم»
از سمت ایستگاه غزه که بخواهی وارد حرم شوی، میخوری به ورودیهای کوه مروه و مروه و اطرافش را گفتهاند محل زندگی حضرت خدیجه و محل تولد فاطمه زهرا سلام الله علیهما بوده و غرض اینکه خواستیم تنوعی داده باشیم یه تشرف و گفتیم برویم در طبقات و تا طبقه ششم رفتیم که پشت بام مسعی باشد و مرتفعترین طبقهی بیت و به درِ بستهی دیدار کعبه خوردیم. از آن طبقه فقط برای سعی بین صفا و مروه استفاده میشود و محلی را که مُشرِف به بیت و دیدار کعبه است را سد کرده بودند برای تعمیرات. علیالاجبار یک طبقه پائین آمدیم که راه دیدار کعبه مسدود نبود و بجای سد، طلق کار گذاشته بودند در ایوانها و نمیشد عکسِ خوب گرفت و کعبه را بیحائل دید و باز یک طبقهی دیگر پائین آمدیم و این بار نه سدی بود و نه طلقی و تا جا داشت و میشد، دیدار کردیم کعبه را و در صحن و در صفوف طواف مگر جای سوزن انداختن بود؟ گُله گُله و دست دسته مردمان وارد طواف و خارج میشدند و مگر دور کعبه و حوالی مقام ابراهیم و تو نگو دور کعبه و مقام که منتهی الیههای صحن، خالی میشد برای لحظهای و جمعیت که این چنین انباشته و متراکم باشد، حِجر اسماعیل را میبندند که از ازدحام ورود و خروج به طواف کم کنند و دیشب پردهی جدید کعبه را که روز نهم بر تنش میپوشانند را هم زیارت کردیم و سیاهتر و نوتر از قبلی بود که یک سال مدام جلوی آفتاب سوزان صحرا، رنگش باخته بود.
الغرض، چشم سیاه زمین را از همان دور به زیارت و تماشا بسنده کردیم و مطاف را برای کسانی که طواف واجب بر ضمه دارند خالی گذاشتیم که گفتهاند «حضرت صاحب علیه السلام که سر برسند، دستور خواهند داد بین رکن و مقام را برای طواف واجب خالی نگه دارند.»