«من» نامه یا رساله ی کشفیه

للحق
IMG_09529.JPG
سلام
دست و دلم به نوشتن نمی رود.
یعنی حال تایپ ندارم.
اینها، همه شان از مشغولیتهای ذهن سیاست زده ام است که می رود تا ششم اردی بهشت به انجام و سرانجام برسد.
جنگ، بما هو جنگ برای من یکی ، یک نعمت بزرگ و خدادادی بود و هست.
پریروز ها به مسئولی( …) که روزگار اندکی جبهه بوده و اینروزها نشانی از آن روزگاران را با خود ندارد ، می گفتم که هنوز که هنوز است دکور محیط شخصی ام در خانه ، دهه شصتی است.
روزهای آن هشت سال برایم اسطوره ای و تکرار ناپذیرند.
شهادت
ایثار
و عشق بازی

برای ما آذربایجانی ها مثل روزهای دوست داشتنی پائیز است که با موسیقی ملایم یرگها و تابلوی هزار رنگ طبیعت، در آن تنفس کنیم و نفس های سوزناک و خوش آیند فصل دیگرگونی طبیعت را در ریه های خسته از تکرار، استنشاق کنیم.
می دانید که
شهادت پائیزی است.
تدریجی و آرام و سوز دار.
اصلا شده تا حالا با شهیدی نرد دوستی ببازید و طرح دوستی بریزید!؟
شده دلتان لک بزند برای عصر پنج شنبه ی آخر هفته …
ساعت غروب پنج شنبه همیشه برای من یعنی مزار شهداء
این ما کنت!
اصلا چرا کشید به اینجا ها.
من باید از پدرم برایتان بگویم که نمی دانم از کجایش
و از ایثار و دل باختن و باز نمی دانم از چرایش!
فضائی که برایم مثل هوا و باد و باران ملموس است و درآن بزرگ شده ام و حتی همه گناههای زندگی ام را در آن مرتکب شده ام!!!
باری
سرکار ( …).
من هنوز اندر خم یک! کوچه ام!!!
.
این روزها
احساس می کنم جریان نوئی شروع خواهد شد…
و این خوش آیندست!
پی نوشت:
چند خط فوق، متن اصلاح شده ی نامه ایست به کسی که روزگاری نمی شناختمش!
کسی که می خواست و اصرار می کرد که «من» را کشف!!! کند.

دیدگاه‌ها

  1. هادی

    شهیدان لاله های لاله زارند
    پرستوی مهاجر در بهارند
    گشوده آسمان دروازه اش را
    شهیدان سوی جنت رهسپارند

    راهشان مستدام باد .

  2. فاطمه

    سلام و خسته نباشید.
    نمیدانم چه باید گفت اما با این نوشته ها فکر کنم یه خودشناسی ارائه دادید. البته از وبلاگ و نوشته هاتون هم میشد فهمید که چطور شخصیتی دارید اما این نامه یا کشف نامه بیشتر نشانتان داد.
    درباره شهدا هم باید بگویم که حق با شماست هر شب جمعه ها شهدا انگار ما را صدا می کنند و فقط با رفتن بر مزارشان می شود آرام شد و دمی آسود…
    به هرحال از اینکه دیر به د یر به وبلاگ خوبتون سر میزنم معذرت خواهی میکنم.
    ممنون و در پناه حق.

  3. سندس

    زندگی مثل شطرنج میمونه! البته تو خیلی بچه ای، برو همون منچتو بازی کن! :d

  4. mohtasham

    سلام
    من مدتیه میخوام با یه شهید که مزارش تو گلزار شهدای روستامون هست دوست بشم اما نمیدونم چطوری و از چه راهی فقط هر پنجشنبه که میرم اونجا تا کنار مزارش میرم و دیگه هیچی نمیگم و بر میگردم البته اینجا هیچ کس رو نداره مهاجر جنگی بودن که بعد از جنگ خانواده اش باهاش خداحافظی کردن و رفتن

  5. rolypoly

    سلام
    تا حالا تو انتخاب عکسات این قدر بی سلیقگی نکرده بودی!
    واقعا که…….!

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.