آقای دکتر که کت و شلوار مشکی و پیراهن رنگ روشن به تن و برق در نگاهش داشت، قرار بود زبان بهمان تدریس کند. بعدِ قریب به ۱۵ سال که از آخرین واحد زبان انگلیسیای که پاس کرده بودیم میگذشت. عرقِ خوف از شش سوراخمان شُر و شُر جاری بود که آمد تو. مرد میانسالِ جا افتاده و خوشپوشی بود که هفته قبل کلاسش را از دست داده بودیم. با لبخند و لحنی ملایم و آرام که دقتِ عمدیای روی تلفظ واژگان داشت؛ چه کلمات لاتین و چه حتا واژههای فارسی.
هفته قبل که کلاسش افتاد روی کلاسی دیگر و نشد ببینیمش، متنی را داده بود به یکی از همکلاسیها که تکثیر کند برای همه و خوفمان وقتی به حد اعلا رسید که قطوری جزوه را دیدیم و سختی و ثقیلیِ متنی را که بعدِ اینهمه سال دوری از زبان انگلیسی، هجی کردن و خواندن و فهمیدنش برایمان در حکم ترجمه خط میخی بود به فارسیِ سره!
بیتوجه به استرسی که میتوانست به راحتی در چشم تک به تکمان بخواند، خودش را معرفی کرد و خواست که معرفی کنیم خودمان را؛ به اسم و رسم و شغل و رشتهی مقاطعِ قبلی.
و گفت که خیالتان نباشد که سخت خواهد بود شکستن شاخ غولی که Printاش را گذاشتهاید جلویتان و برّ و بر دارید نگاهش میکنید و خیالتان است چیزی ازش حالیتان نیست.
و شروع کرد به خواندن متن به زبانی سلیس و روان و همه فهم. و کمک کرد واژههائیش را که بلدیم از زیر خروارها خاکی که در این سالها رویش نشسته کنار بزنیم و رو کنیم. و قفلِ متن شکست و راه افتادیم تاتی تاتی و قدم زنان، در لابلای واژگان لاتینی که جملات نغزی بودند از تعریف اسلام و مسلمانی از دید یک شرق شناسِ غیر مسلمان. و حتا پا فراتر گذاشته شد و با موتوری که تازه راه افتاده بود رفتیم تا قصهی آدم و حوا (Adam & Eva)
کلماتش روح داشتند و بین ترجمهای که میکرد، پهلو میزد به توصیفات نغزی که از حسین و علی و فاطمه (علیهم السلام) در متن بود و چقدر راحت و صمیمی میگفت «حسین». انگار که همسایه دیوار به دیوار امام شهید باشد و از واقعیتی جاری و در دسترس سخن بگوید… .
نفهمیدیم کِی آن یک و نیم ساعتِ سختِ نزدیک ظهر جمعه تمام شد. و نفهمیدم کِی و با چه منجنیقی مرا پرت کرد به سالهای تبریز که هر آخر هفته وقتی داشتم برمیگشتم، برای راهِ دو سه ساعته اتوبوس تا خوی، کتاب قصه انگلیسی برمیداشتم و لذت سالهای اول دهه ۸۰ تکرار شد.
بلد بود درس را به زمزمهی محبت به جانِ آدم بریزد و بلد بود محبتش را به شاگرد نشان دهد و بلد بود در همان گام اول و جلسهی نخست، حریم استاد و شاگردی بسازد برای مدعیانی که هنوز مُهر انتخاب واحد ترم اولشان خشک نشده، هم را آقا و خانم دکتر صدا میزنند.