دلم برایت تنگ می شود.

دلم برایت تنگ می شود.
تا یک سال که نه. تا سیصد و بیست و پنج روز دیگر که دو باره شعبان برود و ماه تو دیگر باره طلوع کند.
دلم برایت تنگ می شود.
برای عطر نعنا داغ روی کاسه آش افطار و بوی نان داغِ تنگ چای شیرین و صدای ربنای شجریان از مسجد قدیمی محله مان.
برای بی خوابی شب ها و
برای خمیازه های سلسله دارِ تا صلاه ظهر .
برای قران کوچکم که شده بود جزء لاینفک داشبورد ماشینم و هر جا و همه با من بود و مدام برایم آیه می تراوید.
برای زکات زیبای فطره.
گفتم زکات فطره و یادم افتاد دوباره بگویم:
ایها العزیز!
مسنا و اهلنا الضر
و جئنا ببضاعته مضجئه
و اوف لنا الکیل
و تصدق علینا!
دلم، برایت تنگ شده است …

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.