اینکه در «مثل شبِ دهمی» حسین علیه السلام راز برملا کند و بهشت را بنمایاند … اینکه سکینه ی دل خواهرش باشد … اینکه بهشت را بنمایاند … اینکه رب النوع اشک، تا سحرگاهان اشک بریزد و با یاران مثل صدای بهم خوردن بال زنبورها در گراگرد کندو، آرام و بی صدا با محبوب راز بگوید، همه و همه زیبا و دوست داشتنی هستند اما اینها همه مقدمه ی آن اتفاق سخت و سنگین است. دمیدنِ صبح ِ دهم، سرآغاز تراژدی غمناکی است که تا صبح قیامت شفق را سرخ گون کرده است …
هر سال و هر شب عاشورا، دلم می خواهد که هیچگاه صبح ندمد …
دیدگاهها
سلام حاجی
عزاداریهاتون قبول درگاه حق
امید که خود آقا دستگیر همه ما بشه همیشه
بخصوص تو اون لحظه ای که باید
التماس دعا