ما نقطه ی پرگاریم و لا غیر!

اخیرا دلیل اینکه برای بیشتر واضحات، توضیح اضافه می دهم و برای چیزی که می شنوم انتظار توضیح بیش از حد دارم را یافته ام.
کاشف به عمل آورده ام که این خصوصیتی ژنتیکی است و قصه برمی گردد به ژن هائی که نا خودآگاه و خارج از دایره ی اراده، به من منتقل شده اند.
به همین عیار و با تعمیم استدلال فوق، نتیجه می شود که بیشتر جاها من کاره ای نیستم که خطا بکنم یا نکنم و تقصیر ابر و باد و مه و خورشید و ژن است که ما دچار جرم و گناه و تقصیر می شویم!!!
این نکته ی ظریف، حاصل دیدار اقوام بالادست و دور از دسترس ویژه ی سالگرد بابا بود.
بقول خواجه؛
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن، معذور دار ما را !
اما بعد.
هیچ وقت و هیچ جور نتوانسته ام بخود بقبولانم که حوادثی که برایم اتفاق می افتند به سیاقی که در بالا نتیجه گرفته ام، خارج از اراده ام هستند و من نقشی در پیش آمدنشان نداشته ام. هیچ جور نمی توانم قانع شوم که دچار سرنوشتی حتمی شده ام.
دوست داشته ام و دارم که تا آخرین تیر و آخرین ثانیه و آخرین قطره ی خون، با تقدیر پنجه به پنجه شوم.
باز هم بقول خواجه ؛
گر تو نمی پسندی تغییر دِه قضا را!