دعای خیر!

می گوید شب ها وقت بی کاری و نت گردی اش است.
می گوید مدتی است چیزی نمی نویسی که بشود به ش گیر داد و آسمان و ریسمان بافت باهاش.
می گوید اصلن تو عوض شده ای. شده ای یک آدم دیگر که حتی شوخی هم یادش می رود بکند.
می گوید جلسه ی شنبه ها را نمیآئی و دعای ندبه ات هم کان لم یکن شده است.
می گوید یکبارکی مسلمانی را ببوس بگذار لب طاقچه و وقت گرمای تابستان آبش را بخور.
می گویم:
برادر!
آلله، سنی ده منیم گونومه سالسین!
همین.