هزار امید ِ رُسته

ام سال اتفاقی گذرم افتاد به غرفه ای که پر بود از عکس های تکی و دسته جمعی تو و کتاب هائی که نوشته ای یا درباره ات نوشته اند. در هیر و ویر نمایش گاه بیست و سِیُّم. و دخترت که حالا عاقله زنی شده با ردی از غم که در چشم هاش عیان بود. چشم هائی که لو می دادند او دختر توست ایستاده بود آنجا که راجع به تو و از تو برایمان بگوید.
غرفه ات، غرفه ای که به یاد تو برپا شده بود بوی تو را می داد. و حسرت دوری تو را می نمود. خاصه با آن شماره اندازی که هر روز یک شماره به ش اضافه می شد و داغ روزهای بی تو را یکی یکی می افزود.
یادگار من از آن هیمنه ی برپا شده بیاد تو، قطعه عکسی بود با نمای بسته ی لبخند همیشگی تو و چشم های براق و آبی تو.
و من هر بار که به آن می نگرم حسرت دیدار تو زنده تر می شود.
این روزها که آن دیوانه ی لیبیائی عنان از کف داده و می رود که به سرنوشت اعقابش دچار شود، هزار امید در دلم رُسته که تو باز آئی.
و من روزی را می پایم که تو با آن ردای مشکی و قامت رعنا و قد کشیده ات، با چشم های نافذ و زیبایت و با لبخندی که هنوز بعد از سی و دو سال باید روی لبانت مانده باشد، از در درآئی.
می گویند:
خدا تو را نگه داشته تا در وقت موعود کار بزرگی را به انجام رسانی.
بیا موسای مسیح.
بیا سید موسی.
بیا که مشتاق باز آمدنت هستم امام موسی صدر!

پی نوشت:
با امروز یازده هزار و شش صد و هشتاد و شش روز از ربودن امام موسی صدر می گذرد. و امروز نهم اسفند است. از سال یکهزار و سی صد و هشتاد و نه خورشیدی.
در همین زمینه بخوانید:
دعای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای آزادی امام موسی صدر

دیدگاه‌ها

  1. جایی میان ابرها

    چشم هایش میخکوب می کند دلم را.
    به امید دیدن دوباره اش..

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.