هزار امید فسرده

مرا هزار امید بود در این ماجرای طوفانی و تو هر هزار را فسردی.
مِن بعد
ریشه ی امیدهای زمینی در من خواهد فسرد. و آزاد و رها چشم در چشم افق خواهم دوخت تا مگر کِی صبح سر زند…
همه ی یاد داشت من از تو، افسردن آرزوهایم است.
که آن نیز تقدیم تو باد.