دوستی، جائی برایم یادداشتی گذاشته بود که با اسم فامیلم شروع می شد. یادداشت را که از جانب رفیق عزیزی بود جائی خواندم که کنارش، کنار کادر همان یادداشت، عکس تمام رخ تو را قاب گرفته ام.
و ناخودآگاه نگاهم به نگاهت گره خورد.
و یادم افتاد اسم من تتمه ی اسم توست.
و یادم افتاد هنوز! مثل همیشه، مرا به نام تو می خوانند.
یادم افتاد پشت بند نام کوچک من، عنوانی پر غرور عجین شده.
وسط این همه شلوغی و دل مشغولی
ناگهان
پر از ابهت شدم.
پر از ابهت نام یک مرد!
نام یک ابر مرد!
دیدگاهها
بعد از ۲۹سال تازه متوجه شدی؟
خسته نباشی واقعاً!!!!!!!!!!!
بودنبودمن به کسی برنمی خورد
من احتمال وشایدم اماتو”باید”ی…
یاعلی