خیال او ز عمر جاودان بِه

خیالت پُر کرده شب های رمضانم را حتی مصلع الفجر
خواب از چشم های سرخم رفته از آن روز که تو، باز پشت پرچین خیالم جولان می دهی
رمضانم شده روزه ی نبودنت را گرفتن و تاب عطش پس زدنت را آوردن
هان تو که حرف از تکلیف زده ای
کاش فقط یک روز! فقط یک روز جایت را با من گرفتار در هزار حذر و هزار منع عوض می کردی!
و ای کاش که این ها
همه
اتفاق بودند!

دیدگاه‌ها

  1. یحیی کاظمی

    توی محله خیابان بود فکر کنم یا نزدیکای میدون ساعت
    از دم کبابی رد شدیم گفت و گفت از کباب های بناب و انقدر گفت تا دهنمون آب افتاد گفتیم چنده گفت فوقش بشه هزار تومن منم ته جیبمو که حساب کردم گفتم بریم دوتا کباب بگیریم مهمون من و چقدر حال داد.
    و چقدر حال گرفت وقتی همه پول توی جیبم رو دادم برای کباب و…

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.