نظر ِ تنگ. روایتی متفاوت از روزمره های یک مدیر روزمره

خصوصیت ایام دانشجوئی آرمان خواهی و ترسیم و تلاش برای مدینه فاضله است. همه ی تلاش آن روزهایمان برای ایجاد این تلقی بود که در جامعه ی آرمانی عدل بر همه چیز می چربد و عدل اساس المُلک است و سیستم توزیع فرصت ها و امکانات کشور باید!!! به نفع عدالت و گسترش برابر عدالت ترمیم شود.
خیال خاممان بود که اگر روزی جائی گوشه ای از کار مُلک را بگیریم چنین می کنیم و چنان!
رفیقی از جمع همان گعده ی دانشجوئی آن قدر با سیستم اداری و نحوه ی توزیع ش مشکل داشت که هیچ وقت فکر اشتغال در سیستم دولتی را نکرد و آنچنان تصویر خشک و بی روحی از سیستم دولتی دارد که تصور کار در بدنه ی آن برایش در حکم فحش چارواداری بوده و هست!
بگذریم. من مخالف ترک سیستم به نفع طرف مقابلم. دغدغه های آرمانگرایانه ی جناب ایشان برایم قابل درک هست ولی معتقدم صحنه را نباید به نفع روند نامطلوب موجود ترک کرد! حضرت ِ آقـا جائی می فرمایند: «در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و بدانید که همه ی امور به شما متوجه است» این شاکله ی نگاه من به سیستم بوده و هست. آن هم در جائی که دوستان به تر می دانند کجاست و چه بردی! دارد. همیشه خواسته ام جوری امور سامان یابد که به جای توزیع بار نداشته ها، داشته ها پخش شوند! و به جای از همدیگر پل ساختن برای ترقی در سیستمی که ته ش وقتی بازنشسته شدی، کسی حتی سلامت را علیک درست و درمان نمی گوید، زنجیره انسانی بسازیم برای پیش برد کل مجموعه که ترقی اجزاء و افراد هم داخلش هست خودبخود!
اما تنگ نظری دوستان آن قدر هست که وقتی به چیزی دست نمیازند، دست در تغییر واقع می کنند و بر نمی تابند تا خبر آن گونه که اتفاق افتاده منعکس شود! گیریم که در اصل خبر فوق، گوشه ی کوچکی از کادر به حقیر اختصاص داشته. که آن هم نه به جهت ویژگی خاصی که خود به تر می دانم در من نیست! که به سبب تبرک و تمین از نام بلندی که مرا با آن می خوانند و قیچی افتتاح بدان سبب در دست من افتد!!!
گرچه سابقه ی این حذف ها به قرینه ی معنوی! و لطف دوستان صاحب تریبون در حق حقیر، مسبوق به سابقه ی فراوان است.
بگذریم.