«هزارخورشید تابان»

1951Hezar-Korshide-Taban.jpg
کتاب در فضائی رادیکال قصه را آغاز می کند. با شلاق واژه ای بنام «حرامی» و تعریف و توصیف آن که دم به ساعت بر سر قهرمان داستان فرود می آید. کلید واژه ای که به انحای گوناگون و تا می شده در فصل فصل کتاب درگیر و مرتبط است.
اگر چه به نظر می آید فصل های میانی کتاب کش دار و حوصله بر اند ولی در محاوره ها سعی شده تا از افعال تکراری و غیر ضروری پرهیز شود. البته این وسط نباید ترجمه ی قوی آقای غبرائی و چیره دستی ایشان در برگرداندن افعال و جملات و بومی سازی آن ها را نادیده گرفت. فضای محاوره ای داستان به شکلی چیده شده که ذهن مخاطب فعال و دچار چالش شود و سهم خلاقیت مخاطب در شکل دهی اتمسفر قصه، استادانه خالی نگه داشته شده تا هر کسی از ظن خود یار روایت گردد و روابط بین افراد و جملات براساس سیلان ذهنی خواننده مرتب شوند.
متن پُر است از تعلیق های جذاب و فرود و فروازهای دل نشین. جالب تر تلاقی قصه ی دو زن از دو دنیای متفاوت و ارتباط دادن هنرمندانه ی زنده گی این دو زن به هم است. انگار که خالد حسینی خواسته باشد مفهوم لیبرالی قضا و قدر را عملا به تصویر بکشد.


اسم ها استادانه و متعمدانه انتخاب شده اند. جهت دار بودن این انتخاب ها را می توان در تکه ی آخر قصه که الباقی شخصیت ها بازی نام گذاری راه انداخته اند به عینه مشاهده کرد. از بین کاراکترهای ریز و درشت داستان، فقط مریم و عزیزه پای بند نمازند و شاید این که عزیزه در جای جای داستان نماز را نشانه و یادگار مریم می داند هم بی قصد و جهت نباشد. خاصه آن که به مسجد رفتن رشید و چند روز روزه گرفتنش را می توان گذاشت به حساب حمایتش از ایدوئولوژی طالبها که بیشتر سیاسی است تا عبادی.
برای ما ایرانی ها معضل مهاجرت و اشتغال افغانی ها و تبعات اقتصادی و اجتماعی آن در سه دهه ی گذشته همیشه جزء دغدغه ها بوده و هست ولی از نگاه خالد حسینی آمریکا نشین، جمعیت آواره ی افغان مقصد اول و آخر مهاجرتشان پاکستان است و بس. و تنها باری که از جغرافیای ایران تصویری ارائه می شود، کادری است که برای زیارت حضرت رضا – علیه آلاف التحیه و الثناء – باز شده که آن هم تصویری ست سطحی و مبهم و کوتاه. و انگار جناب خاللد حسینی یادشان نیست لااقل در دو دهه ی گذشته هیچ ثبات نسبی ای در همسایه ی جنوب شرقی ما دائر نیست که در سایه ی آن پذیرای برادران افغانی باشد و مقصد معاجرت و محل امرار معاش آنان.
در کل تصویر شدیدا لائیک از افغانستان با عقبه ی قوی مذهبی که محل نشو و نمای طالب ها شد و سیر سیاسی اجتماعی سه دهه ی گذشته ی آن از زاویه ی یک افغانی با علقه های غرب گرایانه ، امتیاز این کتاب است و جلوه ی دیگری از سرزمین دوست و هم خون مان را می نمایاند. جالب تر تناقض ها و اختلاف قرائاتی است که ما و نویسنده ی ینگه دنیا نشین داشته و داریم و نقاط مشترکی که در بغض نگاه به جریان سلفی طالب ها و انجماد و تندروی های آن قوم ظلوم جهول بین ما و خالد هست. از دیگر افتراقات که شدیدا به چشم می آیند نگاه خالد حسینی به شهید ِ سعید احمد شاه مسعود و جریان سیاسی منتسب به حکمتیار و رهبرای سیاسی افغانستان است.
کتاب شدیدا تصویر گراست و و این اعجاز تصویرسازی آن قدر قوی است که متن رفته رفته در روح تو رسوب می کند و روایت های عاطفی و شیرین زنانه، قصه را در زیر پوست مخاطب می لغزاند و مخاطب را دچار درگیری احساسی با داستان می کند و در لایه های پایانی با قصه را با حسرتی استادانه در فضای درام داستان را مخلوط می کند تا مخاطب لب حسرت و حیف بگزد و خود را جای قهرمان داستان بگذراد و سنگینی ای کاش ها را در دوش احساس کند.
فضای احساسی داستان و روایت رمانتیک قصه ان قدر پر رنگ است که آخر کار نمی توانی عزیزه را دوست نداشته باشی یا به مریم ِ حرامی، بد نگاه کنی و همه ی تقصیرها را به گردن جلیل خان و رشید نیاندازی. گرچه به نظر می رسد جا داشت تا به این دو کاراکتر پر شکوه و پر عظمت بیشتر پرداخته شود.
رنگ ها تند بکار رفته در طراحی جلد کتاب و دخترک تنهای روی تپه و دمپائی های پلاستیکی اش کمک حال بزرگی ست در پیشبرد فضای داستان و بعد از بادبادک ِ خالد، بیشتر شبیه معجزه است تا رمان. تصویر ایرانی افغانستان و اهلش، کارگران چشم باریک و پیشانی چین دار سر میدان هاست و در این تصویر که تصویر غالب ما از آن هاست جائی برای ظهور پدیده ای به فرهیخته گی و استادی خالد حسینی نمی ماند و خواندن و لذت بردن از رمان حاصل طبع یک افغانی، اتفاقی نادر و نوظهور است.
کتاب را که نام اصلی اش «هزار خورشید رو» ست و خالد آن را اقتباسی از بیت « فلک از آفتاب آیینه داری پیشه می‌سازد دو صد “خورشیدرو” افتاده در هر پای دیوارش » صائب تبریزی می داند نشر ثالث با عنوان « هزار خورشید تابان » در ۴۳۰ صفحه و با ترجمه ی استادانه ی مَهدی غبرائی منتشر و روانه ی بازار کرده و لذت خواندنش در روزهائی از پائیز پرحاشیه ی سال هشتاد و هشت با من بود و هنوز هست.
لینک های مرتبط:
نظر رهبر انقلاب در خصوص رمان هزار خورشید تابان.
دانلود کتاب صوتی هزار خورشید تابان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.