پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی!

حالا که شده نوبت وام من ، از این رو
اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو
زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ
سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو
پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟
گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن تو !
چون قوّت چشمان مرا حدّ و حدودی ست
حتی اگر اقدام کنم با خم ابرو !
در صحن هم آقا ! به خدا بود نصیبم
گه دسته ی جارو و زمانی خود جارو
پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی!
خدّام تو نگذاشت برایم پک و پهلو
با فلسفه و منطق و طب کار ندارم
بیمار تو را نیست نیازی به ارسطو
صد بار برانی اگرم از درت ، آقا !
این زائر آواره مگر میرود از رو ؟!
====
ناصر ِ فیض. کثّر الله امثاله!
پی نوشت: هر سال میلاد امام رضای دوست داشتنی که می شود، یاد آن شب عید میلادی می افتم که میهمانم کرده بودی و دم در، وقت رفتن نوشتی که شب عرفه میهمان سیدالشهدا باشم.
هر سال شب عید
دلم هم هوای تو و حریم آسمان ملک پاسبانت را می کند و هم هوائی کربلا می شود یا امام رضا!