از ترکیه که روزگاری مرکز ثقل امپراطوری عظیم عثمانی و رقیب شماره ی یک امپراطوری کبیر ایران بوده، کشوری باقی مانده با رسم الخطی به لاتین و گویشی به سبک و لهجه ی مردمان اسلامبول! و این بزرگترین و اولین تناقض یک تمدن کهن است. که بنویسید به لاتین و بخوانید به ترکی! آن طور که نسل حاضر ترک ها با متون یک صد سال پیش و روزنامه های آن دوران آن قدر بیگانه اند که مردمان سرزمین من با خط و رسم میخی! در عهد هخامنشی.
خط کشی های استعمار پیر در جان سترگ امپراطوری زخم خورده ی ترکان عثمانی که صلای قدرتش روزگاری تا شاخ آفریقا می رفت، سرزمینی باقی گذاشته با یک دهم مساحت صد و پنجاه سال پیش و حکومتی که مرکز آن از اسلامبول (اسلام بول) به آنکارا برده و اسلامبول را استانبول می خواند.
کشوری که هنوز که هنوزست مسجد زیباترین معماری شهر ها را می نمایاند و اتحاد شکل هندسه ی مساجد و آجر چینی مارپیچ مناره ها و گنبدهای کوچک گرد آمده بر گرد گنبد بزرگ با رنگ زمینه ی سبز، از هر سو و هر شهر که نگاهشان کنی می فهماندت که میهمان ترکان عثمانی هستی.
و ای بسا این اتحاد شکل موزون و دل پذیر یادگار استیلای آتاتورکی باشد که لباس ها را متحدالشکل کرد و جامعه را از هر نوع نشان مذهبی زدود و ترکیه ی لائیک را متولد کرد. و شیوه ی مُلک داری به سبک و قرائت لائیکی آن قدر در گوشت و پوست شهر رسوب کرده که نه کسی کاری به حجاب کامل کسی دارد و نه به بی حجابی آن که تا بند نافش را در معرض عموم گذاشته و عجب تر این که این دو یک همزیستی مسالمت آمیز را تجربه می کنند و تعطیل ترین اصل دین در کشوری که زمانی داعیه دار پرچم داری اسلام بود، بی مبالاتی به تولی و تبری و نهی از منکر است… آن سان که در مارکت های بزرگ و شیکش مشروب چند قفسه بیشتر با جانماز حصیری فاصله ندارد!
و می توان کشف کرد که در ازای دینی که از فرهنگ قوم زدوده اند رنگ سرخ پرچم را جای گزین کرده اند و ستاره ای که هرجا که بنگری ردی از ان هست.
می گویند نیاز مادر خلاقیت و عمل است و من دیدم در کشوری که سوخت فسیلی ندارد و تامین گرمای اجاق و اتاق در زمستان بر دوش ذغال سنگ است، برق را از صفحه های خورشیدی نصب شده بر بام ها تامین می کنند و نفت خام و گازی را که ما به شان می دهیم قیر و بنزین می کنند و با قیمتی گزاف به خودمان باز می فروشند.
و محدودیت منابع مردمان منضبط و مودب کشور دوست و همسایه را چنان بار آورده که هیچ صورتی از انرژی را هدر نمی دهند و شهر ها را چنان می سازند که زیبا باشد و نیازی به باز سازی و زیباسازی نداشته باشد.
بماند که سفر یک روزه ی ما به کشور دوست و همسایه کلی نگاه مان را به ایشان بهتر و ستودنی کرد و هزار هزار دست آورد دیگر نیز داشت!
و من هر بار که باز می گردم به سرزمین مادری ام، بی اختیار وجودم پر از شعف می شود و خاک آن بر چشم می نهم و دعا می کنم که خدا جانم را در راه این سرزمین بستاند و دیدار دوباره ی پرچم کشورم غرور و ابهت ایرانی بودنم را زنده تر می کند. و یادم می افتد حدیث رسول صلی الله علیه و آله را که فرمود: حب الوطن من الایمان…
و من مفتخرم به ایرانی که هنوز نامش پابرجاست، تمدنش پابرجاست، فرهنگش پابرجاست و این پایداری ها فقط بر رطل عمل به اسلام اصیلی ست که پیشینیان ما فرهنگ و هنر و تمدن ما را بدان آمیخته اند و به مدد مکتب اسلام، ایرانی بودن مان را جاودانه کرده اند. و ما نیز آن می کنیم که آنان کردند.
بعونک یا لطیف.