امروز آخرین روز کاری از سال هزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی بود و همه در همهمهی انجام کارهای تلانبار شده که مبادا بماند برای سال نو و مگر انگار در سال نو چه خبر است که نباید کاری از این سال به آن سال بماند و کسی نیست بهمان که داریم با …
در هوای لطیف بهاری در تماشای وزش تندباد شدیدی که دیروز و در آخرین روز تعطیلِ نوروز، طوفانی از او برخاست عظیم در لابلای تماشا و لذت دیدار دوباره جوانهی برگها و شکوفهها بر شاخههای از خواب زمستانی رُسته به قرینهی تکلیفی که برای ترم آخر یکی دو گروه از دانشجوهای در آستانهی فارغالتحصیلی معین …
گفت مهلت من به سر آمده. شاید همین یکی دو روز میهمان این دنیا باشم و پشت بندش درآمد که “میخواهم امسال، طلسم دوریِ سی و چند ساله را بشکنم.” میگفت “در همهی بیست و چهار بهاری که با علی سال را تحویل کردیم، الا آن بهارِ آخرش که جبهه بود و برنگشت، هفت سین …