سال سر آمد

امروز آخرین روز کاری از سال هزار و سی‌صد و نود و هفت خورشیدی بود و همه در همهمه‌ی انجام کارهای تل‌انبار شده که مبادا بماند برای سال نو و مگر انگار در سال نو چه خبر است که نباید کاری از این سال به آن سال بماند و کسی نیست به‌مان که داریم با تمام توان می‌دویم که جا نمانیم – و معلوم‌مان نیست از چه؟- بگوید امسالی که داریم ته‌ش را درمی‌آوریم و از چشم همه‌مان افتاده، همان سال نوئی بود که سیصد و شصت و چند روز پیش با تمام توان و شور و شوق به استقبالش رفتیم و نیامده، عزیزش می‌داشتیم و چه نقشه‌ها که برایش نکشیدیم و چه ها که قرار بود در روزهایش به انجام و سرانجام برسانیم و سوگلی و نو بود و مثلِ الان که داریم همه‌ی تلاش‌مان را می‌کنیم که از رختِ چرک گرفته تا کار اداری و حساب و کتاب را هر چه داریم در سال کهنه رفع و رجوع و رتق و فتقش کنیم، روزی هم می‌رسد که نه دور، همین سیصد و شصت و چند روزِ بعد، که باز سالِ نو، کهنه شود و شوق سالِ نود و نه بخزد زیر جلدمان!

غرض این‌که، سال نو و کهنه، مناسبت‌های تقویمی، تعویض فصل‌ها و انقلابِ ستارگان و افلاک در چرخش مدار فلک، همه و همه قراردادهائی هستند که بشر با آن‌ها بتواند به نظمی که در خلقتش نهفته شده، نزدیک‌تر شود و با حسابِ آن قَدَر قدرتِ لایزال مانوس‌تر و رفیق‌تر و رهوارتر شود.

پس می‌شود سال را با لباس کهنه نو کنی و آبی از آب تکان نخورد. نو شدنِ منظم طبیعت و شکافته شدن دوباره‌ی پوسته‌ها و دانه‌ها و شکوفه‌ها، بیش‌تر باید بهانه باشند تا اصل و ما به اشتباه آن‌ها را اصل گرفته‌ایم.

سال سر آمد و خیلی چیزهای دیگر هم.

کاش سال که نو می‌شود و بهار که نو به نو می‌رسد، خُلق و خِلقت‌مان طوری نو شود که “بهارِ آفریده‌ها” در بین ما حلول کند. آمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.