کاهن معبد جینجا را که امیرکبیر به دی ماهی گذشت، پرده از چهرهاش برداشت را همین دیروز تمام کردم. برده بودمش سالن پائین سازمان و در فرصت مختصری که هر صبح تا وقت سرو صبحانه داریم، فال فال میخواندمش.
امیرکبیر که نشری قدیمیست و به ادعایِ قریب به حقیقت، بزرگترین ناشر فارسی زبان، مدتیست که علاوه بر تجدید چاپِ کارهای کلاسیک و هنوز خواندنیای که قدیماً چاپ کرده، به نشر نوشتههای نوئی میپردازد که معتقدم اگر هر ناشر دیگری به غیر امیرکبیر، دست به چاپشان میزد، حق مطلب در مورد آن کتاب و آن نوشتهها و آن خطوط و آن جملات ادا نمیشد. و خبر دارم که مدیران جدیدی که نشر را میچرخانند، رگ بازارِ کتاب و نحوهی موج ساختن و خبر کردن مخاطب از چاپِ کارهای جدید و قدیم را به طور حرفهای بلدند و اینکه همین “کاهن معبد جینجا” در کم از چهل روز، به نوبت چهاردهم چاپ رسیده، قرینهایست که حرفهایگری و مخاطبشناسی و مخاطبسازی دوستانم در نشر امیرکبیر را به رخ میکشد.
وحید یامینپور که مردم او را به امام صادقی بودن و ساختن برنامههای گفتگو محور سیاسی در شبکه افق میشناسند، مرداد ۹۵، در اثر دعوت موزه صلحِ هیروشیما به همراه چند ایرانی دیگر که یکیشان پرویز پرستوئی بوده و آن دیگری شهیدزادهای از شهدای مدافع حرم، دعوت میشوند به مراسم سالگرد و یادبود حادثه بمباران اتمی در هیروشیما و وحید همین فال را مغتنم میشمرد به تماشای سرزمین آفتاب تابان.
سفری به سرزمینی دور در تهِ تهِ جهان، که اسمش روزی روزگاری پیروز بلامنازع بود بین برندهای لوازم خانگی و بعد از جنگ، الگوی توسعه و کعبهی آمال حاکمان دهه هفتادِ جمهوری اسلامی – و نه انقلاب اسلامی!!!- که میخواستند خرابههای جنگ را طوری بسازند که ایران بشود ژاپن اسلامی!
ژاپن به هزار و یک دلیل، سرزمینیست که با سیاست و فرهنگ و اقتصاد ما گره خورده و به هزار و یک دلیل، دور از دسترس سیاحان و تاجران و سیاستمداران ایرانی است و آنجا را همیشهی خدا از قاب شیشهای تلویزیون سونی دیدهایم و از خلال سیمهای تلفنهای پاناسونیک شنیدهایم؛ کشوری که با اقیانوس همسایه است و هیچ خاکی در همسایگیش ندارد!
پس سفر به ژاپن و یا خواندن سفرنامه به ژاپن، به خودی خود، موضوعی بکر و خواستنیست و اگر سیاحش کسی مثل وحید یامینپور باشد که اولا اهل تماشاست و ثانیا تاریخ معاصر را بلدست و ثالثا دستی در آتش سیاست داشته و رابعا دانسته که تلفن روی میز رئیس جمهور آمریکا نه پاناسونیک ژاپنی که آمریکائی اصل است، این جذابیت دو، سه و صد چندان میشود.
قاعدهی نانوشتهای در خواندن کتاب دارم و آن این است که ۴۰ ۵۰ صفحه اول کتاب اگر توانست جذبم کند، الباقیش را ولو ۱۵۰۰ صفحه هم که باشد میخوانم و اگر در آن چند صفحه نخست، گیرِ قصه نیفتادم، ادامه نمیدهم و در کاهن معبد جینجا، اگر روالِ ۳۰ صفحه نخست در باقی صفحات هم ادامه پیدا میکرد، برغم ۳۵ هزار چوقی که سوای پول پست، پای کتاب داده بودم، کتاب را میبوسیدم و میگذاشتم کنار. اما انگار که موتورِ روایتگریِ وحید بعد از ریپ زدنهای صفحات اول، درست در لب مرزِ ناامید شدنم از ادامه، راه افتاد و یک نفس مرا تا تهِ کتاب برد.
شنیدههایم از اعتقاد افراطی مردمان ژاپن به قضا و قدر، در بازدید نویسنده از موزه صلح و شرکت در مراسم یادبود بمباران، رنگ واقعیت گرفت و یقین به یقینهای قبلیم افزود که ما ایرانیها ملتی تقریبا بیرقیبیم در حساسیت به تاریخ و گذشته و وقایعی که سر مملکتمان آمده و میآید. و جالب است اینکه با متن و روایت نویسنده میفهمیم که ژاپنیهای معتقدند اگر بمب اتم آمریکا روی سرشان نمیافتاد، جنگ را ادامه میدادند و کُره را دوباره تصرف میکردند و هی خون روی خون میریختند و یامینپور این حُسن را دارد که کنارِ روایت مردم هیروشیما که در کسری از ثانیه چند صد هزار نفرشان جزغاله شدند، این حاشیه را میزند که «اساساً شعار صلح دادن، صلح به بار نمیآورد و اگر آمریکا سرِ جنایتی که در هیروشیما کرد تنبیه میشد، قطعا جلوی جنگافروزیهای بعدیش گرفته میشد و یا لااقل دامنهی آتشی که در جان عالم انداخته و میاندازد، کم و کوتاهتر میشد.» یعنی ژاپنیها به این باور رسیدهاند که بمب اتمی که طیاره آمریکائی روی سرشان انداخت، لطفی از غیب بود! بگذریم.
و جالبتر اینکه فضای بیخیالی چنان مستولیست که حتی مسئول کنترل گذرنامه در فرودگاه اوساکا، اطلاع دقیقی از فاجعهای که در هیروشیما افتاده ندارد و تعجب میکند از دیدن هیئتی چند نفره که از آن سوی دنیا آمدهاند ژاپن برای دیدن و بودن در مراسمی در شهر هیروشیما. و حاضرم قسم بخورم، مردمان کشور الگوئی مثل ژاپن یا یادشان نیست و یا اصلا نمیدانند بعد از سوت پایان جنگ عالمگیرِ دوم، هفت سال به طور رسمی و سالها و تا الان به طرز غیررسمی کشورشان تحت اشغال آمریکا بوده و هست و رئیس جمهور ایالات متحده، عنداللزوم از نخستوزیر ژاپن به عنوان پادو و نامهرسان استفاده میکند! (ماجرای نامه ترامپ به رهبر انقلاب که پستچیش شینزوآبه بود را که یادمان نرفته؟) و لابلای عکسهی کتاب به تصویر مُهری میرسیم که زده شده روی کالائی ساخت ژاپن و رویش نوشته شده MADE IN OCCUPIED JAPAN یعنی ساخته شده در کشور اشغال شدهی ژاپن! و فراز جالب دیگری از این روحیهی انفعال را در مواجهه مردم ژاپن با علیاکبر سیاح طاهری میبینیم. آنجا که بعد از شنیدن خبر کشته شدن پدرش در جنگ با داعش، “ابراز تاسف” میکنند و میدانیم و دیدهایم که علیاکبر و علیاکبرها در ایران، در قبال شهادت پدرشان هیچجا ابراز تاسف ندیده و نشنیدهاند!
وحید که روزنامه نگارست، خوب بلدست در یک جمله و با یک مثال ساده، به سوال آن ژاپنی که پرسید «فرقِ دولت اسلامی عراق و شام و دولت اسلامی ایران چیست؟ مگر هر دو دولت اسلامی نیستند؟» را برای مخاطبی که به جای داعش و واژه لاتینش ISIS مدام و فقط شنیده “دولت اسلامی”، توضیح دهد و بگوید «فرق بودائیهای میانمار که هزاران نفر از مسلمانها را زنده زنده سوزاندند و توی دریا ریختند با شمائی که بودائی هستی چیست؟»
و خب سوال بالا را بغیر از جواب پائین، هیچ پاسخ قانع کنندهی مختصری نیست. خصوصا برای ژاپنیها که فقر سرزمین و ریاضت چندین و چندسالهی اقتصادی، سبک زندگی و خیابانکشی و معماری و خودروسازی و بلیط قطار و همهچیزشان را به نهایت درجه، کوچک و باریک و مختصر کرده است.
باز معتقدم کسی به غیر وحید یامینپور، فصل آخر سفر و بودن در توکیو و مواجهه با کلوبهای شبانه و اقتصاد قدرتمندِ ماساژخانههای ژاپنی را نمیتوانست طوری به تصویر بکشید که نه متن دچار ابتذال شود و نه جانماز آب کشیده شود! و این هنرِ استخدام کلمه است در مقام بیان منظور و شرحِ ماوقع! نگاه تحلیلی نویسنده، راه به راه در کل متن و خصوصا در فصل آخر همراه ماست و مانند نمک در طعام عمل کرده که نبودنش متن را بیمزه و زیاده از حد شدنش، قصه را شور میکرد و او توانسته مثل سرمه در چشم، حاشیهها و تعلیقات و نظراتش را به متنِ اتفاقهائی که افتاده بیفزاید و بر مطلب افزون کند.
کاش کاهن معبد جینجا، مقدمهی مجزا از متن داشت و از بای بسم الله وارد قصه نمیشد و کاش فاصله ۴ ساله بین وقوع سفر و دوباره نوشتنش برای چاپ اتفاق نمیافتاد.
دست دوستان انتشارات امیرکبیر درد نکند که نیمه اول امسال با خال سیاه عربی و نیمه دوم این سالِ سخت را با کاهن معبد جینجا، به خانه و کنج کتابخانهمان آمدند تا تحملِ اینروزهای وهمآلودهی کرونائی با غوطه در خطوط کتاب، آسانتر شود.