از روزی که با بچههای رستوران طرح دوستی ریختهایم نقشهی شوم دستبرد به انبار و کش رفتن اسبابِ ساختن یک دست! املت مَشت، همهی همّ و غمّمان شدهبود.
گوجههای تر و تازه و پیاز و خیار در انبار سرد و مهمتر از آنها، تخممرغهای بستهبندی شده در انبار نگهداری مواد خشک، هر بار که برای پوشیدن لباس وردستی آشپزی داخل انبار میشدیم داغ دلمان را تازه میکرد و عزممان را جزم که بالاخره یکروزی اینجا را خلوت خواهیم یافت و نقشهمان را عملی خواهیم کرد.
طی دو سه مرحله، عملیات تک رفتن یک شانهی دوازده تائی تخممرغ و یک جعبهی دو کیلوئی گوجه با پیاز به مقدار لازم! با موفقیت انجام شد و کره هم به وفور سر میز صبحانه بود که بشود جای روغن از آن سود برد!
حالا ماندهبود اجاق که آتش کار را مهیا کند و ما را به املتی که یکماه تمام خمار آن بودیم برساند…
با سعید + که سرآشپز و کلیددار رستوران بود محض مزید اطلاع! و نه چیز دیگری سر صحبت را باز کردم و کشانیدم به سمت محل شعلههای فر یا اجاقهای هتل و اینکه عوامل عرب هتل که غذای ما به طبیعتشان نمیسازد، کجا برای خودشان پخت و پز میکنند و… که محل اجاق گاز را شناسائی کنیم و به مراد دل برسیم.
سعید که این چند روزه حسابی بامان پسرخاله شدهبود و بین کار لغات ترکی هم به وفور به خوردش دادهبودیم و حسابی مدیون! بود، بیخبر از همه جا گفت که سیستم دفاع مدنی عربستان – همان آتشنشانی خودمان – لولهکشی گاز به اماکن عمومی را ممنوع کرده و کلهم اجمعین پخت و پز داخل شهر با بخار آب و انرژی برق انجام میشود و کارگران هتل یا از خورشت باقیمانده از غذای ایرانیها استفاده میکنند و یا از مواد خوراکیای که بشود آبپزش کرد…
و این توضیحِ مُکفی را تو انگار کن آب سردی بود روی آتش اشتیاق ما به خوردن حداقل یک وعده املت در اقلیم قبله و وقتی با لب و لوچهی آویزان برگشتم سوئیت و شرح ماوقع به طراحان و همدستان دادم، اخم همه در هم رفت و حال ملت در قوطی…
بدبختی، بین این همه پسماند و دورریختنیهای رها شده به امان خدا در معابر شهر هر چیز یافت میشود الا تکههای چوب که بشود جمعش کرد و با آن هیزم ساخت و رفت پشت بام هتل و به مراد دل رسید…
سفر قبله که دراز از حد شود، این سان بلایا و این سری افکار پلید به سر حاجیاش نفوذ نکند چه کند؟
ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را!
دیدگاهها
سلام حاج حسین عزیز
حجکم مقبول وسعیکم مشکور
جدا” تقاضا دارم حقیر را از دعایتان فراموش نکنید
غصه نخور حاجی بیای خوی خودم برات املت آجی میپزم .
التماس دعا
یا علی
حاجی کباب شتر ما رو فروختی به املت؟؟؟
– – – –
حسین:
کباب شتر پیشکش! در به در یک لقمه نان بربری هستیم در قحط زار!
فقط کباب شتر فق لیسانس باولیمه حج ادغام نشه….