این سالها بس که نبودهای
چشممان فقط انتظار بلد شده و خیره ماندن به راه.
هیچ نوری در قاب چشمهامان نروئیده و هیچ تصویری میهمان چهارچوبش نشده و هیچ بار روشن نشده.
بس که نیامدی!
این چشمها فقط خیره ماندن میدانند و شوق داشتن و با اشتیاق نگریستن.
بس که نبودهای
و بس که این چشمها آشنا ندیدهاند و فقط غریبه دیدهاند،
میترسم وقتی بیائی، در پیشواز قدومت غریبی کنند و مرا شرمسار… .
کاش قبل از طلوع، شفقی از نور رویت را به آسمان بپاشی تا چشمهای منتظر و خیره ماندهمان برای استقبال از چلچراغ ظهور، سویِ آسمان را و راهی که از آن خواهی آمد را بلد شوند… .
هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظَى؟ +