سلام. حال من خوب نیست؛اما همیشه برای سلامتی شما،شمع روشن می کنم.مدتی است که همه را از خود بی خبر گذاشته اید.حتما می دانید که پدر بزرگ مرد.برای پدر هم نفسی بیش باقی نمانده است.جمعه پیش سخت بیمار بود. از بستر بر نمی خاست. چشمهایش،پشت پنجره افتاده بود.قلبش تا لبها بالا آمده بود و همان جا می تپید…
مادر و مادر بزرگ، خیلی بی تابی می کنند.هر سال که نرگس باغ شکوفه می کند ، آنها بخود وعده می کنند که امسال می آئی.مادر دیگر خانه داری نمی کند . معلم شده است.دعای عهد درس می دهد؛به ماهیهای حوض…
نمی دانم چرا آسمان بخیل شده است؛نمی بارد.زمین سنگدلی می کند؛ نمی رویاند.ماه و خورشید چشم دیدن همدیگر را ندارند.خیابانها پر از غولهای آهنی شده اند.کوچه ها امن نیستند ومردم ؛ جمعه های خود را به چند خنده تلخ می فروشند…
اذان ، رنگ پریده به خانه ها می آید. نماز، زمین گیر شده است. رمضان، مهمان ناخوانده ای را می ماند که سر زده، بزم سیران را بر هم می زند. از روزه در شگفتم که چرا افطار را خوش نمی دارد. حج ، هزار زخم از خار مغیلان بر تن دارد. جهاد،بهانه گیر شده است. آدمها کیسه های پر از خمس و زکات، به دیوارهای گورشان آویخته اند. نپزس موریانه ها چه به روزگار مسجد، آورده اند. از همه تلخ تر اینکه ، عصرهای جمعه، دلم نمی گیرد.
حتما شنیده اید که دیگر کسی پای شعرهایش ، تخلص نمی گذارد؟و شاعران، یعنی زمین خوردگان وزن و قافیه؟
نمی دانم وقتی این نامه را می خوانید،کجا ایستاده اید؟هر جا که هستید زودتر خودتان را برسانید.از بس شما را ندیده ایم، چشمانمان هرزه شده است.بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد،ندبه خوانهای مسجد، کمتر شوند.می گویند :«او نیز ما را فراموش کرده است.» اما من می دانم که شما ،همه را به اسم و رسم و نیت، به یاد دارید.
دوست دارم باز برایت بنویسم.اما یادم می آید که باید به گلدانها آب بدهم. مادرم گفته است،اگر به شمعدانیها آب بدهم آنها برای آمدن تو دعا می کنند.راست می گوید. از وقتی که مرتب آبشان می دهم،دستهای سبزشان را بسوی آسمان گرفته اند.
هنوز هم تفال می زنم.پیش از نوشتن این نامه ، فال زدم. آمد:
دیرست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
والسلام
منبع
دیدگاهها
سلام حاج حسین جان!
دسستت طلا ! واقعا واگویه های دل ما رو رو صفحه آوردی خیلی از ین حرفا مثل یه بغض گره خورده توی گلوهامون !
گیر کرده و گوش محرمی نیست برای شنیدن
دل بشکسته را گفتم عصای اشک را بردار
بیا به کوچه های آه برگردیم!
ìدر زد کسی از سمت خیابان تو نبودی
برخاستم از خواب هراسان تو نبودی
پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
درشاخه تاریک درختان تو نبودی
ای قصه شرقی ندمیدی و شبم ماند
در این شب تاریک و هراسان تونبودی
ای رایحه سوره یوسف نوزیدی
ای عطر غزلهای سلیمان تو نبودی
ìشاید فراقی که در این روزها ناچار به پذیرشش هستیم، خود سودمند باشد.چیزهای بسیار بزرگ را تنها می توان از دور دید.
سلام عزیز دل خیلی حال دادی خیلی
اصلا فرقی نمی کنه که کار خودته یا کس دیگه مهم اینه که خیلی عالی بود
خیلی صفا کردیم
عید شما هم مبارک
ان شا الله با امام زمان عید بگیریم
من هم تو آخرین آپ وب یه همچین چیز هایی گذاشتم
یه نیگاه بنداز
التماس دعای فرج
یا زهرای علی ع
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید
شاید نگاهی کند آگاه نباشید
سلام دوست عزیز ممنون که به ما سر زدید متن خیلی جالبی نوشتید و چیزایی که واقعا تو دلم بود گفتید خوبه یه یادی هم از شهیدان کنیم که واقعا کسانی بودند که مثل شمع سوختند تا راهو به ما نشون بدن ولی ما چی ؟ کجاییم ؟ اصلا شهادت فراموش شده.
یا علی
با سلام و عرض تبریک میلاد با سعادت آخرین سحاب رحمت و ذخیره ذریه خاندان آل طاها حضرت ولی عصر (عج) بر شما مبارک باد. از اینکه محبت فرمودید و با حضورتان کلبه ما را منور کردید صمیمانه سپاسگزارم ..انشالله خداوند همه ما را جزمنتظران واقعی آن حضرت قرار دهد… در ظل توجهات آقا امام زمان (عج) موفق و سربلند باشید.. خدا نگهدار و به امید دیدار مجدد شما..
salam kheili ziba bod in matn. moaffagh bashid
سلام
الان که این متن رو خوندم خیلی وقته که از پستش
میگذره ولی حرف دل کهنه نمیشه
دست مریزاد داداش!
سلام
الان که این متن رو خوندم خیلی وقته که از پستش
میگذره ولی حرف دل کهنه نمیشه
دست مریزاد داداش!