آدم‌های خوب شهر/ ۱۳

خریدن کت و شلوار صد هزار تومانی برای مثلِ او که در ضرب و تقسیم مخارج روزمره‌اش درجا می‌زند، دو ماه مقدمه و پرس‌وجو و سبک و سنگین دارد و روز خرید، او نه آن است که توانا باشد صد تومان را یک‌جا کارت بکشد و کت و شلوار را در کاور تحویل بگیرد و بیاید. که بعد این‌همه ماجرا و این‌همه استخاره، لباس را به قسطِ دو سه ماهه بتواند بخرد شاه‌کار کرده و هنر از خود نشان داده و منحنیِ دخل و خرجش اعجازی نشان داده در حد معجزاتی که هر چند صد سال یک‌بار بروز می‌کنند… .
الغرض، دستِ دوستِ ما از مالِ دنیا کوتاه است و پول مثال خرماست بر نخیل و دستِ آروزی او به رسیدن به آن کوتاه.
باری با همه‌ی نداری و کیفِ پر از دفترچه‌ی قسط و تلفن‌های مکرر از بانک و موسسه‌ی مالی و صندوقِ قرض‌الحسنه‌ی محل، برای پرداخت اقساط تل‌انبار شده‌ی باقی، اولویت اول و آخرش چترِ رفاهی است که هر چند ناچیز و کم شعاع، برای اهل و عیالش گسترده و هیچ چیز دنیا را با آن تاخت نمی‌زند!
پس پری‌روز که حقوقِ پر و پیمانِ برج بهمن را باضافه‌ی کارانه و حق تلاش و جذب و عیدانه و پولِ بدل از بنِ غیر نقدی را ریختند به حسابش و شنگول بود و در کیفوریِ تمام و بشکن زنان آمد توی اتاقم، می‌گفت که با پولی این ماه گرفته، می‌تواند علاوه از ام‌روز یک‌ مرتبه‌ی دیگر هم خانواده را میهمان میوه کند و فهمیدم همه‌ی دل‌خوشیِ عباس در کل‌هم اجمعین برجِ اسفند این خواهد بود که می‌تواند اهلش را در یک ماه دوبار میهمان میوه کند! و این برای او که جانش به جانِ اهل و عیالش بند است، بزرگ‌ترین اتفاقِ غیرِ قابلِ پیش‌بینیِ برجِ اسفند و شبِ عید بود… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.