باز بوی فاطمیه میآید.
بوی روضههای مکشوف.
بوی بغض فروخورده از درد بیمادری.
بوی غیرتی که خشم میشود از شنیدن قصهی مسمار و تازیانه و کوچه و لهیب میشود و میگدازد و دل ریش میکند.
بوی بندهای عاشقانهای که هر کدام به وسع خود از مادر و غصهی جانسوز علی گفتهاند که؛
«با صورت به زمین خوردن میراث مادرانهی اولادِ علیست»
یا؛
«بانو!
مگر میشود پهلوی تو بود و شکسته نبود…»
یا؛
«شبیه شمع چکیدن به تو نمیآید
و مرگ را طلبیدن به تو نمیآید
خودت بگو که مگر چند سال داری تو
جوانِ شهر، خمیدن به تو نمیآید»
یا؛
«بیر خانیم وِرمیشَم اَلدَن کی اَلیمنَن یاپیشاردی…»
…
لعن الله قاتلیک یا فاطمهالزهراء