زمزمه

8_8411010403_L600.JPG
««صاحبم می آید»»
این کلامی است که بر دیواری می خواندم
دست هایم در جیب،
تکیه ام بر دیوار،
چشم هایم مواج.
آن چنان محکم بود که همه ی پیکر من می لرزید؛
لرزه ای از سر اطمینان بود.
شاید از خوف خدا،
شاید از قوت دست شاعر،
چشم هایم بارید،
و به خود خندیدیم،
و چنین زمزمه کردم با خویش :
««اندکی صبر کنی ، صاحبت می آید … »»
یکهزارویکصدوشصت وهفتمین سالروز آغاز امامت امام عصر علیه آلاف التحیه و الثنا ؛بر اهل آسمان و زمین مبارک باد.
««الهم عجل فی فرج مولانا و صاحبنا حجه بن الحسن العسکری، اروحنا لتراب مقدمه الفدا»»
آمـــــــــین …

دیدگاه‌ها

  1. نور و نار

    لحظه دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه هستم
    باز میلرزد دلم ، دستم
    باز گوئی در جهان دیگری هستم
    های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ !
    های ! نپریشی صفای زلفکم را دست !
    و آبرویم را نریزی ، دل !
    ای نخورده مست
    لحظه دیدار نزدیک است
    *
    با عرض تهنیت
    یا علی

  2. زهرا

    سلام
    به انتظار آن روز
    آن جمعه
    تمام صبح ها را عهد می خوانیم
    و صبح جمعه را
    ندبه

  3. حاج حمید

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما بزرگوار عزیز . از اینکه محبا کردید و با حضئرتان کلبه محقر ما را منور و مصفا کردید از صمیم قلب تشکر می کنم..منم به نوبه خودم سالروز آغاز امامت و ولایت امام عصر(عج)را به شما تبریک میگم . انشالله بتوانیم از انصار و اصحاب واقعی آن حضرت محسوب شویم. از اینکه دیر خدمت رسیدم عذر خواهی می کنم و این قصور بنده را به حساب بی توجهی من نسبت به نوشته و وبلاگ زیبایتان محسوب نفرمائید . باور کنید مدتی ست که سخت گرفتار درس و دانشگاه هستم. البته بارها خدمت رسیدم اما توفیق نگارش کامنت را نیافتم . اما بدانید خدمت شما ارادت داشته و داریم
    در پناه گل نرگس باشید یا علی مدد . التماس دعا … (با عشق می توان به معشوق رسید به شرط آنکه در عشق خود صادق و ثابت باشیم)

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.