دردست اینکه می فشرد سینه ی مرا
بیدار می کند غم دیرینه ی مرا
آنان که سالهاست به زنجیر بسته اند
دستان زخم خورده و پر پینه ی مرا
سوگند خورده اند که اینبار بشکنند
با نان و عشق ؛ حرمت آیینه ی مرا
حاشا که حیله بازیشان مانعی نشد
آتشفشان شعله ور کینه ی مرا
تیغم غلاف مــــرگ شد؛ آقـــــــــا!شتاب کن
اثبان کن به اینان آدینه ی مرا
دیدگاهها
با سلام .خدمت شما دوست عزیز و تشکر از اجازه جناب عالی. تصمیم دارم مطلب شما را با یک کاریکاتور لینک دهم. انشاءالله
ضمنا بروز هم شدم. یا علی
سلام به شما دوست گرامی امیدوارم که در صحت و سلامت کامل باشین قصور من را به بزرگواریتون ببخشید من کمتر فرصت می کنم که به وبلاگ دوستان سر بزنم و از مطالب مفیدشان بهره مند بشوم خوشحال می شوم هر موقع به روز شدید من را هم مطلع بفرمایید.
موفق باشین
یا حق
دوست عزیززززز
سلاممم
یه جورایی جالب بود و عجیب
شاد زی
یا حق
سلام .مطالبتون رو خوندم .مثل همیشه خوب ومفید بود .مخصوصا مطلب (ربط تجدید فراش و انرژی هسته ای)برام خیلی جالب بود .////راستی در مورد اینکه گفته بودید” امسال دوست پیار سال آشنا” من یادم نمیاد تا به حال براتون پیغام گذاشته باشم .مطالبتون رو گاه گاهی میخوندم ولی پیغام یادم نمیاد .در هر صورت ممنون که سر میزنید .موفق وپیروز باشید. یا حق