دوستی که عزیز است و قدرش محفوظ و البته پیگیر و جویای حال و آنروزها خرده میگرفت که “چرا اینروزها ساکتتر شدهام و کمتر اینجا مینویسم” بداند و میدانم که میداند که اینروزها زمین و اهالیش سخت گرفتار خوداند و باید مردی از خویش برآید و کاری بکند… .
باید کسی بیاید و زمین را از خودکامگی و اهلش را از خودپرستی برهاند.
باید صاحب برسد و زمان را و زمین را بر مدار برگرداند… .
“اینجا تمام جادهها از درد میپیچند
هرگز نمیبینم کسی قصد سفر دارد…”