با دشداشهی مشکیِ عربیای که پوشیده بود، بیشتر به عراقیها میماند تا زائری از روستاهای اطراف لامرد در استان فارسِ ایران.
با همه دمخور بود.
جملهی جالبی داشت. میگفت: شاید این اولین آخرین دیدار من و شما باشد. اما قیامت که برسد و محشر که برپا شود، همهمان دور علمی جمع میشویم که علمدارش عباسِ سیدالشهداست و خدا بخواهد، یک نوبت دیگر، آنجا هم را خواهیم دید.
میگفت این شعر را خیلی دوست دارد:
“دست من و تو نیست که دلدادهاش شدیم
خیلی «حسین» زحمت ما را کشیده است… .”