ازدحام نفسگیر مرز را که رد کردیم، تا بچهها تجدید وضو کنند و نماز ظهر و عصرشان را بخوانند، عکسهای شهید را آویختیم از کوله پشتیهای بچههای گروه.
چند تائی را هم که اضافه مانده بود را گذاشتم توی کولهی خودم. یکی دو کیلومتر تا کراچ (گاراژ) عراقیها راه داشتیم و عکسهای خوش آب و رنگ شهید که ردیف شده بود روی ده دوازده تا کوله پشتی، چشم زائران تازه وارده شده به سرزمین عراق را گرفته بود.
اولین مشتری تصویر سه رنگی که پرچم ایران را هم در ذهن تداعی میکرد، از حُسن اتفاق آمد سراغ خودم:
“داداش! قصهی این عکسه چیه؟ چهقدم خوشتیپه شهیدش! طلبه شدم عکسه رو از رو کولهات بکَنَم برا خودم… .”
و شنید که؛ این عکس شهیدیست که سی و دو سه سال قبل “با حسرت زیارت کربلا شهید شد” و وصیت کرد اگر روزی روزگاری “راه کربلا” باز شد، عکسش را به عنوان “ژائر امام حسین علیهالسلام” ببریم کربلا و بزنیم زیر پای امام و زیرش بنویسیم (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین)
دیدگاهها
خدای مهربان بر درجات این شهید عزیز و تمام شهدای اسلام بیافزاید و با سید الشهداء علیه السلام محشورشان گرداند .