اولش فکر میکردم مال ترکیب رنگ زیبای تصویر است که مردم مشتاقانه دنبال آدم میافتند تا عکس و متن روی کوله را بخوانند. این مردمی که میگویم را در شعاعی به وسعت ایرانیِ فارسی زبان مدنظر بگیرید تا عربِ عراقی و سوری و کویتی و اروپائیِ انگلیسی زیان.
سوالهای نفر اول و دوم و… دهم و بیستم و پنجاهم و… که بعد از خیره شدن به تصویر پرسیده شد، کمکم باور کردم که جادوی نگاهِ حسرت آلودت همهی آنها را که دارند این راه را میروند تا به کربلائی برسند که تو در حیات دنیائیات به آن نرسیدی، جذب کرده است.
حرفت برای ایرانیها که روزگاری نه چندان دور، یکی از دعاها و آرزوهای همیشگی و آنزمان محالشان باز شدن راه کربلا و زیارتش بود، بهتر و بیشتر جا میافتاد و حسرتی که تو با آرزوی رسیدنش از دنیا رفتی دلم را بیشتر آتش میزد… .
و این آتش هنوز و همیشه شعلهور است… .